استاد مروی - دیدار با طلاب مدرسه ثقلین مشهد + دانلود صوت
يَحْتَاجُ الْمُتَعَلِّمُ إِلَى
رَغْبَةٍ وَ إِرَادَةٍ وَ خَشْيَةٍ وَ نُسُك
تا کنون ۱۵۳ مرتبه این فایل دانلود شده است.
لطفا فایل صوتی را از ادامه دانلود نمایید.
دوستان طلبه حتما گوش کنند
يَحْتَاجُ الْمُتَعَلِّمُ إِلَى
رَغْبَةٍ وَ إِرَادَةٍ وَ خَشْيَةٍ وَ نُسُك
تا کنون ۱۵۳ مرتبه این فایل دانلود شده است.
لطفا فایل صوتی را از ادامه دانلود نمایید.
دوستان طلبه حتما گوش کنند
تربیت انسان
دوستان طلبه حتما گوش کنند
تا کنون ۲۵۱ مرتبه این فایل دانلود شده است.
لطفا فایل صوتی را از ادامه دانلود نمایید.

بعد از شهدا چه کردیم؟
عکس شهدا دیدیم.
عکس شهدا عمل کردیم.
هم اکنون ...

هم اكنون در دنيايى زندگى میكنيد كه میتوانيد رضايت خدا را به دست آوريد
با مهلت و آسايش خاطرى كه داريد.
اكنون نامه عمل سرگشاده و قلم فرشتگان نويسنده در حركت است،
بدنها سالم و زبانها گوياست،
توبه مورد قبول و اعمال نيكو را میپذيرند.
امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام- خطبه 94 نهج البلاغه
حدیثی ذیل از آقا امام حسن مجتبی (علیه السلام) در بین احادیث شیعه از نظر سند و متن منحصر به فرد است:
عن احمد بن عمران البغدادی
عن ابی الحسن عن ابی الحسن عن ابی الحسن
عن الحسن عن الحسن عن الحسن
«إنَّ أحسَن الحَسَن الخُلقُ الحَسَن» [1]
..............پاورقی..........................
[1] الخصال - الشيخ الصدوق - ص 29، حدیث 102حدثنا أبو الحسن علي بن عبد الله بن أحمد الأسواري قال: حدثنا أبو يوسف أحمد بن محمد بن قيس السجزي ( 1 ) المذكر قال: حدثني أبو محمد عبد العزيز ابن علي السرخسي بمرو الروذ قال: حدثني أبو بكر أحمد بن عمران البغدادي قال: حدثنا أبو الحسن قال: حدثنا أبو الحسن، قال: حدثنا أبو الحسن، قال: حدثنا الحسن، عن الحسن، عن الحسن: إن أحسن الحسن الخلق الحسن. فأما أبو الحسن الأول فمحمد بن عبد الرحيم التستري، وأما أبو الحسن الثاني فعلي بن أحمد البصري التمار، وأما أبو الحسن الثالث فعلي بن محمد الواقدي وأما الحسن الأول فالحسن بن عرفة العبدي، وأما الحسن الثاني فالحسن بن أبي - الحسن البصري وأما الحسن الثالث فالحسن بن علي بن أبي طالب عليهما السلام.
اربعین حسینی را تسلیت عرض می کنیم.

آیت الله بهجت (ره):
انسان باید هر روز موضع خود را مشخص کند که آیا اهل حق است
و یا باطل و پیرو آن.
دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم (علیه السلام) نخوانند.
در ادامه مطالعه بفرمایید
خواص جدید سبزی
در کلام بزرگان وهابیت
خواص قدیم سبزی
و چند عکس از این موجود ناشناخته
را در ادامه ببینید
قهرمان سیزده ساله
اندازه ی پسر خودم بود؛ سیزده، چهارده ساله.
وسط عملیات یک دفعه نشست.
گفتم: حالا چه وقت استراحته بچه؟!
گفت: بند پوتینم شل شده، می بندم.
به راه ادامه دادیم. ...
دوباره نشست؛ ولی بلند نشد!
نگاه کردم. هر دو پایش تیر خورده بود ولی برای حفظ روحیه ی ما چیزی نگفته بود. ...
چند عکس از شهدای نوجوان در ادامه مطلب
۳ نکته
لطفا در ادامه مطالعه بفرمایید.
کلید خوردن یک پروژهی یهودی
توهین به حضرت امام هادی(علیه السلام) در آستانهی سالروز شهادت حضرت
لصفا در ادامه مطلب مطالعه بفرمایید.
دو در دل شب

یکی از هم دوره های شهید بابایی در آمریکا می گفت: توی آمریکا دوره ی خلبانی می دیدیم. یه روز دیدم روی بولتن خبری پایگاه مطلبی نوشته که نظر همه را جلب کرده بود. مطلب هم این بود:
"دانشجو بابایی ساعت ۲ بعد از نیمه شب می دود تا شیطان را از خود دور کند!"
تا این مطلب را خواندم رفتم سراغ عباس.
گفتم: عباس قضیه چیه؟
اولش نمی خواست بگه.
بعدش آروم سرش رو بالا آورد و گفت: چند شب پیش بد خواب شده بودم. رفتم میدون چمن بدوم. کلنل باکستر و زنش منو دیدند. از شب نشینی می یومدن.
کلنل به من گفت: این وقت شب برای چه می دوی؟
بهش گفتم: دارم ورزش می کنم.
گفت: راستش رو بگو.
گفتم: راستش محیط خوابگاه خیلی آلوده هست. شیطون آدمو بدجوری اذیت می کنه. اگه آدم حواسشو جمع نکنه به گناه می افته.
بعدشم بهش گفتم: میدونی دین ما برای این طور وقتا چه توصیه ای می کنه؟
عمل سخت انجام بدین!
اگر چیزی را دین بنیانگذاری کند دنیا نمی تواند آن را از بین ببرد
عقلانیت شیعه
شخصیت علّامه امینی و جایگاه کتاب الغدیر

یک وصیت و یک سوال و یک تحلیل
وصیت نامه حضرت امام علی (ع)
بسم الله الرحمن الرحيم
اين آن چيزى است كه على پسر ابوطالب وصيت مىكند:
به وحدانيت و يگانگى خدا گواهى مىدهد و اقرار مىكند كه محمد بنده و پيغمبر اوست، خدا او را فرستاده تا دين خود را بر ديگر اديان پيروز گرداند. همانا نماز، عبادت، حيات و زندگانى من از آن خداست. شريكى براى او نيست، من به اين امر شدهام و از تسليم شدگان اويم.
فرزندم حسن! تو و همه فرزندان و اهل بيتم و هر كس را كه اين نوشته من به او رسد را به امور ذيل توصيه و سفارش مىكنم:
۱- تقواي الهى را هرگز از ياد نبريد، كوشش كنيد تا دم مرگ بر دين خدا باقى بمانيد.
۲- همه با هم به ريسمان خدا چنگ بزنيد، و بر مبناى ايمان و خداشناسى متفق و متحد باشيد و از تفرقه بپرهيزيد، پيغمبر فرمود: اصلاح ميان مردم از نماز و روزه دائم افضل است و چيزى كه دين را محو مىكند، فساد و اختلاف است.
۳- ارحام و خويشاوندان را از ياد نبريد، صله رحم كنيد كه صله رحم حساب انسان را نزد خدا آسان مىكند.
۴- خدا را! خدا را! درباره يتيمان، مبادا گرسنه و بى سرپرست بمانند.
۵- خدا را! خدا را! درباره همسايگان، پيغمبر آن قدر سفارش همسايگان را فرمود كه ما گمان كرديم مىخواهند آنها را در ارث شريك كند.
۶- خدا را! خدا را! درباره قرآن؛ مبادا ديگران در عمل كردن، بر شما پيشى گيرند.
امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد؛ نتيجه ترك آن اين است كه بدان و ناپاكان بر شما مسلط خواهند شد و به شما ستم خواهند كرد، آنگاه هر چه نيكان شما دعا كنند، دعاى آنها برآورده نخواهد شد.
۷- خدا را! خدا را! درباره نماز؛ نماز پايه دين شماست .
۸- خدا را! خدا را! درباره كعبه، خانه خدا، مبادا حج تعطيل شود كه اگر حج متروك بماند، مهلت داده نخواهد شد و ديگران شما را طعمه خود خواهند كرد.
۹- خدا را! خدا را! درباره جهاد در راه خدا، از مال و جان خود در اين راه مضايقه نكنيد.
۱۰- خدا را! خدا را! درباره زكات؛ زكات آتش خشم الهى را خاموش مىكند.
۱۱- خدا را! خدا را! درباره ذريه پيغمبرتان، مبادا مورد ستم قرار گيرند.
۱۲- خدا را! خدا را! درباره صحابه و ياران پيغمبر، رسول خدا (صلى الله عليه و آله) درباره آنها سفارش كرده است.
۱۳- خدا را! خدا را! درباره فقرا و تهيدستان، آنها را در زندگى شريك خود سازيد.
۱۴- خدا را! خدا را! درباه بردگان، كه آخرين سفارش پيغمبر درباره اينها بود.
۱۵- در انجام كارى كه رضاى خدا در آن است بكوشيد و به سخن مردم (در صورتي كه مخالف آن هستند) ترتيب اثر ندهيد.
۱۶- با مردم به خوشى و نيكى رفتار كنيد چنانكه قرآن دستور داده است .
۱۷- امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد؛ نتيجه ترك آن اين است كه بدان و ناپاكان بر شما مسلط خواهند شد و به شما ستم خواهند كرد، آنگاه هر چه نيكان شما دعا كنند، دعاى آنها برآورده نخواهد شد.
۱۸- بر شما باد كه بر روابط دوستانه ما بين خويش بيفزاييد، به يكديگر نيكى كنيد، از كنارهگيرى و قطع ارتباط و تفرقه و تشتت بپرهيزيد.
۱۹- كارهاى خير را به مدد يكديگر و به اتفاق هم انجام دهيد، از همكارى در مورد گناهان و چيزهايى كه موجب كدورت و دشمنى مىشود، بپرهيزيد.
در انجام كارى كه رضاى خدا در آن است بكوشيد و به سخن مردم (در صورتي كه مخالف آن هستند) ترتيب اثر ندهيد.
۲۰- از خدا بترسيد كه جزا و كيفر خدا شديد است.
خداوند همه شما را در كنف حمايت خود محفوظ بدارد و به امت پيغمبر توفيق دهد كه احترام شما (اهل بيت) و احترام پيغمبر خود را پاس بدارند. همه شما را به خدا مىسپارم . سلام و دورد حق بر همه شما ... [مقاتل الطالبين، صص ۴۴ – ۲۸، ابن اثير، ج ۳، صص ۱۹۷ – ۱۹۴، مروج الذهب، ج ۲، صص ۴۴ –۴۰.]
سوال:
با توجه به وصایای حضرت و عمل ما به نظر شما آیا ما شیعه واقعی حضرت علی (ع) هستیم؟!
تحلیل وصیت: ... در ادامه
شهادت اول مظلوم عالم حضرت علی (علیه السلام)
بر تمام شیعیان آن حضرت تسلیت باد.
خجسته باد نام خداوند نیکوترین آفریدگاران
که تو را آفرید
از تو در شگفت هم نمی توانم بود که دیدن بزرگی ات را چشم کوچک من بسنده نیست
مور چه می داند که بر دیواره اهرام می گذرد یا بر خشتی خام
تو آن بلندترین هرمی که فرعون تخیل می تواند ساخت
و من آن کوچکترین مور که بلندای تو را در چشم نمی تواند داشت
چگونه این چنین که بر زبر ماسوا ایستاده ا ی
در کنار تنور پیرزنی جای می گیری و
زیر مهمیز بچگکان یتیم و در بازار تنگ کوفه
پیش از تو هیچ اقیانوس را نمی شناختم که عمود بر زمین بایستد
پیش از تو هیچ خدایی را ندیده بودم که پای افزاری وصله دار به پا کند
و مشکی کهنه بر دوش کشد
و بردگان را برادر باشد
آه ای خدای نیمه شب های کوفه تنگ
ای روشن خدا در شب های پیوسته تاریخ
ای روح لیله القدر
حتی اذا مطلع الفجر.
شب از چشم تو آرامش را به وام دارد
و طوفان از خشم تو خروش را
کلام تو گیاه را بارور می کند و از نفست گل می روید
چاه از آن زمان که تو در آن گریستی جوشان است
سحر از سپیده چشمان تو می شکوفد
و شب درسیاهی آن به نماز می ایستد
هیچ ستاره نیست که وام دار نگاه تو نیست
لبخند تو اجازه زندگیست
هیچ شکوفه نیست کز تبار گلخند تو نیست
چگونه شمشیری زهر آگین پیشانی تو این کتاب خداوند را از هم می گشاید
چگونه می توان به شمشیری دریایی را شکافت؟
به پای تو می گریم با اندوهی والاتر از غم گزایی عشق و دیرینگی غم
برای تو با چشم همه محرومان می گریم
با چشمانی یتیم ندیدنت
گریه ام شعر شبانه غم توست
هنگام که به همراه آفتاب به خانه یتیمکان بیوه زنی تابیدی
و صولت حیدری را دستمایه شادی کودکاه شان کردی
و بر آن شانه که پیامبر پای ننهاد کودکان را نشاندی
و از آن دهان که هرای شیر می خروشید
کلمات کودکانه تروید
آیا تاریخ به تحیر بر درسرای خشک و لرزان نمانده بود؟
در احد که گلبوسه زخم ها تنت را دشت شقایق کرده بود
مگر از کدام باده مهر مست بودی
که با تازیانه هشتاد زخم بر خود حد زدی؟!
کدام وامدارتریی؟
دین به تو یا تو بدان؟
هیچ دینی نیست که وام دار تونیست
دری که به باغ بینش ما گشودی هزار بار خیبری تر است
مرحبا به بازوان اندیشه و کردار تو
شعر سپید من روسیاه ماند که در فضای تو به بیوزنی افتاد
هرچند کلام از تو وزن می گیرد
وسعت تو را چگونه در سخن تنگمایه بگنجانم ؟
تو را در کدام نقطه باید به پایان برد؟
الله اکبر
آیا خدا نیز در تو به شگفتی در نمی نگرد
فتبارک الله تبارک الله
تبارک الله احسن الخالقین
خجسته باد نام خداوند که نیکوترین آفریدگاران است
و نام تو که نیکوترین آفریدگانی!
موسوی گرمارودی
حر انقلاب؛ از کاباره تا جبهه

اپيزود اول: کاباره
صبح یکی از روزها با هم به "کابارهی پل کارون" رفتیم.
به محض ورود، نگاهش به گارسون جدیدی افتاد که سر به زیر، پشت قسمت فروش قرار گرفته بود.
با تعجب گفت: این کیه؟ تا حالا اینجا ندیده بودمش؟! در ظاهر، زن بسیار با حیایی بود. اما مجبور شده بود بدون حجاب به این کار مشغول شود.
شاهرخ جلوی میز رفت و گفت: همشیره تا حالا ندیده بودمت، تازه اومدی اینجا؟!
زن خیلی آهسته گفت: بله؛ من از امروز اومدم.
شاهرخ دوباره با تعجب پرسید: تو اصلا قیافت به این جور کارها و این جور جاها نمیخوره، اسمت چیه؟ قبلا چیکاره بودی؟
زن در حالی که سرش رو بالا نمیگرفت گفت: مهین هستم. شوهرم چند وقته که مرده. مجبور شدم که برای اجاره خانه و خرجی خودم و پسرم بیام اینجا!
شاهرخ حسابی به رگ غیرتش برخورده بود. دندانهایش را به هم فشار میداد. رگ گردنش زده بود بیرون. دستش رو مشت کرد و محگم کوبید روی میز و با عصبانیت گفت: ای لعنت بر این مملکت کوفتی!!
بعد بلند گفت: همشیره راه بیفت بریم، همینطور که از در بیرون میرفت رو کرد به ناصر جهود (صاحب كاباره) و گفت: زود بر میگردم!
مهین هم رفت اتاق پشتی و چادرش رو سر کرد و با حجاب کامل رفت بیرون. بعد هم سوار ماشین شد و حرکت کردند.
مدتی از این ماجرا گذشت. تا اینکه یک روز در باشگاه پولاد همدیگر را دیدیم. بعد از سلام و علیک، بیمقدمه پرسیدم: راستی قضیهی اون مهین خانم چی شد؟
اول درست جواب نمیداد. اما وقتی اصرار کردم گفت: دلم خیلی براشون سوخت، اون خانم یه پسر ده ساله به اسم رضا داشت. صاحب خونه بخاطر اجاره اثاثها رو بیرون ریخته بود. من هم یه خونهی کوچیک تو خیابون نیرو هوایی براشون اجاره کردم. به مهین خانم هم گفتم: تو خونه بمون بچهات رو تربیت کن، من اجاره و خرجی شما رو میدم!!
اپيزود دوم: انقلاب
... لطفا ادامه مطلب عکسها و خاطرات دیگر را در ادامه ببینید.
۳ نکته
در ماه مبارک رمضان قرار داریم ... تذکّراتی را به طور فشرده و خلاصه عرض میکنیم:
نکته اول: ضرورت تبلیغ مکتب
نکته دوم: تهذیب نفس و عمل به گفتهها شرط تأثیر کلام
نکته سوم: توجه به جوانان
توصيههاي او به ما
توصيههاي امام عصر (عج) خطاب به شيعيان و پيروان اهلبيت (ع)
بهترین هدیهی ما به امام زمان (عج)
از امروز تا نیمهی شعبان فرصت زیادی نمانده.
برای این که اسم خودمان را در لیست کسانی که برای امام زمانشان کاری انجام دادهاند قرار بدهیم چه تصمیمی گرفتهایم؟ ...

چند داستان بسیار بسیار کوتاه
1- عقد را در حرم حضرت عبدالعظیم خواندند و ماه مبارک یک عروسی ساده گرفتند. همان اول به خانم گفت: «هر کاری میخواهی بکن، فقط گناه نکن.»
۲- ...
چند ویژگی امام خمینی (ره)

... ایام مصادف با رحلت حضرت امام امت (قدّس الله روحه الزکیة) هست. توجه به شخصیت علمی، عرفانی، سیاسی و فلسفی ایشان و انتقال جایگاه ویژهی این شخصیت بزرگ و عظیم که در طول تاریخ در بین علماء شیعه کمنظیر بلکه بینظیر بودهاند بحث ویژهای را میطلبد ولی دیگر فرصتش نیست. من حدیثی را اشاره میکنم که خوب است این حدیث محور شناخت حضرت امام قرار بگیرد.
امیرمؤمنان علی (علیه الصلاة والسلام) در حدیثی میفرمایند:
«يَحْتَاجُ الْإِمَامُ إِلَى قَلْبٍ عَقُولٍ
وَ لِسَانٍ قَئُولٍ وَ جَنَانٍ عَلَى إِقَامَةِ الْحَقِّ صَئُولٍ» [1]
(امام محتاج ميباشد به دلى بسيار فهیم، و زبانى بسيار كامل در گفتار، و دلى در بر پا داشتن حق دلير.)
حضرت این سه خصوصیت و ویژگی را برای رهبر و پیشوای یک جامعه برمیشمارد که اگر دقت کنیم در طول زندگی حضرت امام امت به همین سه ویژگی برخورد میکنیم.
قَلْبٍ عَقُولٍ
قلبی که با عقل، با درایت، با فکر باشد. شما قلب عقول امام را در حوادث مختلف ببینید.
آن وقتی که نامهی امام به گورباچوف مطرح شد خاطرتان هست که در اوج جنگ بود. ابتدا فقط عنوان شد امام نامهای به گورباچوف نوشتهاند. خیلی از تحلیلها این بود که ایران در جنگ ضعفهایی داشته و از شوروی تقاضای مثلاً کمک کرده. یک سری تحلیلهای اینچنینی. وقتی که متن نامهی مطرح شد دنیا واقعاً در یک بهت و حیرتی فرو رفت.
تک تک کلماتی که در نامه هست اگر دقت کنید واقعاً انسان به این قلب عقول حضرت امام (قدّس الله روحه الزکیة) میرسد.
وَ لِسَانٍ قَئُولٍ
رهبر یک جامعه نیاز به یک زبان گویا دارد، اهل مجامله نیست. با صراحت مطالبش را مطرح میکند. «لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ» (مائده/54)
در زمان گروگانگیری لانهی جاسوسی وقتی هواپیمای نمایندهی رئیس جمهور آمریکا حرکت میکند، از داخل هواپیما به ایران پیام میفرستد که برای مذاکره میخواهد بیاید. در بین زمین و هوا به او میگویند که برگردد. و آن پیام شدید حضرت امام صادر شد که ایشان فرمودند: بنده با نمایندگان دولت آمریکا مذاکره نخواهم کرد و احدی از دولت مردان ما هم حق مذاکره با نمایندگان دولت آمریکا را ندارد. با ذلت آنها برمیگردند.
وقتی جریان سلمان رشدی مطرح میشود یکی از سران سه قوه تعریف میکردند که حاج احمد آقا به ما زنگ زدند که سریع بیاید بیت امام که خبری است. ما سریع رفتیم. سران دیگر قوا هم آنجا بودند. گفتند حضرت امام پیامی صادر نمودهاند و فرمودهاند که همین الآن باید این پیام را رادیو و تلویزیون بخواند. پیام این است که سلمان رشدی مرتد و کافر است و قتلش واجب است. ایشان گفتند: ما تحلیل کردیم که این از نظر عرف سیاسی درست نیست که رهبر یک کشور در مسئلهای که مربوط به آن کشور نیست مداخله کند و در آن مسئله حکم اعدام هم بدهد. این در دنیا سر و صدا به پا میکند. گفتند: وقت گرفتیم رفتیم خدمت حضرت امام. یکی از آقایان ضمن صحبتهایشان کلمهای به حضرت امام فرمودند که آقا ممکن است در این قضیه دنیا به حرف شما نکنید و آبروی شما برود. ایشان گفتند: تا این حرف از دهان این آقا خارج شد، امام فرمودند: ساکت باشید؛ آبروی رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) رفته است، آبروی من به جا بماند؟ من آبرو نمیخوانم. آن وقت در دنیا حرکتی را در مقابله با سلمان رشدی سازمان دهی کردند که عظیمترین پشتوانه را برای انقلاب اسلامی و برای تشیع در بین مسلمانان جهان به ارمغان آورد. آن نویسنده و تحلیلگر سیاسی معروف فرانسوی گفت بعد از 1400 سال من امروز فهمیدم که استخوانهای، به تعبیر او، استخوانهای پوسیدهی پیغمبر از زیر خروارها خاک بر دل میلیاردها مسلمان جهان حکومت میکند.
مرحوم آقای بهشتی میفرمودند: رفته بودیم خدمت حضرت امام. عرض کردیم: آقا نکته ضعفی، مشکلی از ما میبینید خلاصه رو دربایستی نباشد و به ما بگویید. فرمودند: امام یک نگاه تندی به من کردند و فرمودند: اگر مشکلی داشته باشید بیرونتان میکنم. چی خیال کردید؟ با کسی مجامله ندارد حضرت امام. من بیرونتان میکنم.
جَنَانٍ عَلَى إِقَامَةِ الْحَقِّ صَئُولٍ
رهبریت یک جامعه قلبی باید داشته باشید که بر حق مستقیم، با استقامت و با صلابت باشید.
موضعگیریهای امام را ببینید. هر جا تشخیص داد حق است، تا زمانی که تشخیص داد باید جنگ باشد با صلابت ایستاد. وقتی پذیرش قطعنامه شد آقای هاشمی رفسنجانی فرمودند که آقا اجازه بدهید آبروی شما محفوظ باشد، من این شکست را بپذیرم. امام فرمودند: نخیر؛ تمام مسئولیت با خود من هست. هر جا حق تشخیص بدهد آنجا میایستد، همهی تبعاتش را میپذیرد و در مقابل حق خاضع است.
اینها سه خصوصیتی که امیرمؤمنان برای رهبریت جامعه برمیشمارد که این سه خصوصیت را ما آشکارا در حضرت امام امت (قدس الله روحه الزکیة) و هماکنون در مقام معظم رهبری (مد ظله العالی) میبینیم.
لذا دوستان این فرهنگ را مخصوصاً به جوانهایی که ایام انقلاب را درک نکردند، آن ریزهکاریها و ویژگیهای حرکت روحانیت را در مقابل دشمنان به خاطر ندارند منتقل نمایند. اینها برای جوانها باید درست گفته بشود. ...[2]
[1] تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص340، حدیث 7780
[۲] این سخنان توسط حضرت استاد حاج شیخ جواد مروی (حفظه الله تعالی) در تاریخ سه شنبه ۱۳/۳/۱۳۷۶ه.ش در بحث کفایه ایراد گردیده است.
........ پیوست: ...........................
[۳] آلبوم تصاویر (کلیک کنید)
[۴] از ولادت تا رحلت (کلیک کنید)
مراقب باشیم موریانه نباشیم

«... روحانیّت دارای قداست است. مردم حساب خاصی روی ما باز میکنند. بعضی گناهان که خودشان میکنند، فکر میکنند ما نمیکنیم. بعضی کارهای خیر را که خودشان نمیکنند، فکر میکنند ما میکنیم. فکر میکنند ما دائماً به یاد خدا هستیم. ما باطنمان از ظاهرمان باید بهتر باشد. قداست را چطور حفظ کنیم؟ با سلامت مالی و اخلاقی و حفظ "زی طلبگی".
نمیگویم عبای پاره تنمان کنیم؛ یعنی در دنیا طلبی مثل دنیا طلبان عمل نکنیم.
روایت است که هر کس هر چه دلش خواست بخورد و بپوشد و سوار شود، ملعون است. شأن طلبگی یعنی یک زی متوسطی همراه با قناعت، سلامت مالی، همراه با سادگی به طور نسبی برای خودش نگه دارد و سلامت اخلاقی که خیلی مهم است.
پیروزی انقلاب حاصل هزار سال مبارزه و آبروی عالمان شیعه است ... بعضی هم لباسهای ما، مثل موریانه دارند این آبروی هزار ساله را میخورند. مراقب باشید موریانه نباشید ...»
بیانات رهبر معظّم انقلاب 17 آبان 1385
شهادت مظلومانه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
را به محضر حضرت ولی عصر (عج) و همه شیعیان آن حضرت تسلیت عرض می کنیم.

لطفا کلیک کنید:
توجه: لطفا نظرات ارزشمند خود را در همین قسمت درج بفرمایید.
عید زیر باران گلوله
ساعت حدود 3 بامداد شب جمعه 12/1/64 پاسگاه شهید اسودی(ترابه) میباشد که این مطالب را بر روی کاغذ میآورم.
آری، ای برادران و خواهران و ای عزیزان که دوست دارید جبهه و مظلومیت فرزندان جبهه را بشناسید. پس دقت در مطالب زیر نمایید و خودتان قضاوت کنید.
من این جملات را موقعی مینویسم که گلولههای آتشین دشمن تمام نقاط پاسگاه ترابه را سوراخ میکند و عزیزان شما در اتاقهای پاسگاه چارهای جز انتظار ندارند.
آری! انتظار اینکه گلوله در کجا فرود میآید و چه کسی از این جمع به پرواز در میآید. عجب صحنههایی است که قلم از نگارش و ترسیم آن عاجز است. به هر گوشهای که نگاه میکنی، بچهها زانو بغل کردند و به همدیگر نگاه میکنند. در یک اتاق دیگر مجروحین بر روی تخت افتادهاند و منتظر سرنوشت هستند و درد و جراحت ناشی از مجروحیت به خود میپیچند و ناله میزنند و دشمن نیز از یک لحظه گلوله باران دست بردار نیست و الان حدود دو ساعت پی درپی پاسگاه را زیر ضربات سنگین گلولههای توپ خود گرفته است. در یک سنگری گلوله فرود آمد و دو نفر را به هوا پرتاب کرد.
ای برادران و خواهران و دوستان عزیز اگر در صحرای کربلا یاران حسین (ع) یکی یکی به خون خود غلتان شدند اینجا نیز در این ساعت از روز جلوهای از کربلا به وجود آمده است که برادران در انتظار شهادت خود هستند و چه مظلومیتی بالاتر از این که در عمق خاک دشمن در میان امواج انفجارهای گلولهها در یک محیط خونین و مقدس انسان فقط و فقط منتظر مرگ باشد.
اما یک چیزی است که در تاریکی شب همه را امید و قوت میداد و تنها صدایی که از حلقوم این برادران مظلوم در میان غرش صدای انفجارها به گوش انسان میرسد نام یا زهرا (س) و یا حسین و یا مهدی بود که آرامش وجود انسان را فرا میگرفت.
نمیدانم با این اوضاع آیا عمر اجازه میدهد که جملاتم را به آخر برسانم؟ خدا میداند. به هر حال تاریکی شب کم کم قصد دارد سیاهی شب خود را به سپیده بسپارد و سپیده روشنایی روزش را به عالمیان بنمایاند.
گلوله باران آخر ساعت 3 بامداد شروع شد و با همه غمی که بر پاسگاه حکم فرما بود ولی عید زیبایی برایمان بود. چرا که انسان را متوجه خدا میگرداند.
خدایا خودت میدانی که ما به جز تو یار و یاوری نداریم و اگر میبینی که همه با ما دشمنند به خاطر این است که تکیه بر تو کردیم و نبردمان به خاطر اجرای حدود توست. پس ای خدای قادر تو ما را یار و یاور باش و یک لحظه ما را به خود وامگذار که با نصرت تو صددرصد پیروزیم.
بارها گفتیم و اینک نیز میگوییم، اگر تمام دشمنان اسلام در این لحظه جمع گردند و همه گلولههای آتشین خود را بر سر ما در پاسگاه ترابه فرو ریزند ما باز فریاد میزنیم که ما پیروزیم چون بر حق هستیم و حق شکست ناپذیر است و همه میدانیم نصرت و پیروزی از آن بندگان خداست و با چنین عقیده و ایمان رزمندگان مستقر در پاسگاه ترابه شب را در دومین روز بهار 1364 به صبح رسانیدهاند.
و خدایا! از تو عاجزانه میخواهیم تو را به مظلومیت امام حسین (ع) به قلبهای ما اطمینان و آرامش عطا بفرما تا بتوانیم در این جهاد مقدس ثابت قدم و استوار و صابر باشیم و ما را بر دشمنان اسلام خصوصا دشمنان درونی پیروز بگردان.
بارالها! در این لحضاتی که مرگ را جلوی چشمم میبینم، در این پاسگاه ترابه، تو را به حق مظلومیت علی (ع) قسمات میدهم که تمامی گناهان مرا بیامرز، خانوادهام و دوستان مرا هر کجا هستید از همه بلیات و لغزشها حفظ بگردان و امام امت انقلاب اسلامی را به حق پهلوی شکسته زهرا (س) طول عمر عطا فرموده و او را پیش امام زمان رو سفید بگردان.
خدایا! شهدای انقلاب و شهدای جنگ تحمیلی به ویژه شهدای مظلوم عملیات بدر و شهدایی که امشب در این پاسگاه ترابه به خون خود غلتیدند با شهدای کربلا محشور گردان.
آمین یا رب العالمین.
مهدی خوش سیرت
2/1/1364
پاسگاه اسودی
......................................................................................................................
آن چه خواندید برگی است از یادداشتهای شهید مهدی خوش سیرت معاون فرماندهی لشکر قدس گیلان. ایشان در عملیات نصر 4 (فتح ماووت عراق) به تاریخ 6/4/1366 شربت شهادت نوشید.
عکس های دیگر در ادامه

حجتالاسلام والمسلمین سید محمود مرعشی نجفی پسر ارشد آیت الله العظمی مرعشی نجفی(ره) که نزدیک به پنجاه سال از عمر با برکت پدر را درک کرده است، در گفتوگویی با مرکز خبر حوزههای علمیه، ناگفتههای زیادی را از زندگی زاهدانه این عالم ربانی تشریح کرد.
نیکی به والدین، رمز موفقیت آیت الله مرعشی نجفی
آیت الله مرعشی نجفی، احترام خاصی برای والدین قائل بودند؛ خودشان میفرمودند «وقتی مادرم مرا میفرستاد تا پدرم را برای خوردن غذا صدا کنم، بعضی وقتها میدیدم پدر به خاطر خستگی، در حال مطالعه خوابش برده است. دلم نمیآمد ایشان را بیدار کنم، همانطور که پایش دراز بود، صورت خودم را به کف پای پدرم میمالیدم تا ایشان بیدار میشد.
در این حال که بیدار میشد، برایم دعا میکرد و عاقبتبخیری میخواست، من خیلی از توفیقاتم را از دعای پدر و مادر دارم.
حتی یک بار هم به مادرم تندی نکرد
پدرم سعی میکرد تا جایی که میتواند کارهایش را خودش انجام دهد و با مادرم خیلی مهربان بود، به یاد ندارم حتی یکبار هم نسبت به او تندی کرده باشد.
ایشان در کارهای منزل به مادرم کمک میکرد و وقتی کسالتی برای او پیش میآمد، پدرم غذا درست میکرد و در داخل غذا هم چیزهای جدیدی میریخت و میفرمود:« حکم خدا نیست که از آسمان آمده باشد که مثلا آبگوشت باید چنین باشد».یک چیزهایی اضافه میکرد، خیلی هم خوشمزه میشد.
بقیه مطالب را در ادامه مطالعه بفرمایید.

به مناسبت بحث سؤال تَعَنُّتی[1] که در درس مطرح شد نکتهای را عرض کنیم إنشاالله برای همهمان مفید باشد.
آنچه در رابطه با اخلاص در روایاتمان بهطور فراوان تکرار شده این است که انسان اگر در راه علم مخلص باشد، یعنی واقعاً علم را با اخلاص بیاموز، این علمِ با اخلاص برای او مفید خواهد بود. لکن اگر این مسئله نباشد، یعنی انسان علم را بهخاطر ممارات، مجادله، فخر فروشی، افتخار کردن بر دیگران، مباحات کردن به دیگران، کوبیدن دیگران باشد نه تنها هیچگونه اثری ندارد بلکه تجربهی علماء بزرگ اثبات کرده که انسان پیشرفت علمی هم ندارد. یعنی پیشرفت علمی انسان هم دخیل در این است که این اصل را در اندوختن علم رعایت کند.
علماء بزرگ ما، اندیشمندان والای ما چهقدر اخلاص داشتند؟! چهقدر حقّ دیگران را رعایت میکردند؟!
انسان شرح حال بزرگان را که مطالعه میکند از برخی نکات مبهوت میشود.
اخلاص شیخ مرتضی انصاری (ره)
صاحب جواهر در بستر مرض افتادهاند. علماء بزرگ اطراف ایشان را گرفتهاند. همه منتظرند ایشان در لحظات آخر عمر به جای خودشان فردی را انتخاب کنند. تمام علماء جمعاند. به صاحب جواهر میگویند: بعد از شما مرجع چه کسی است؟ ایشان نگاهی به جمع میکنند. میفرمایند: تمام علماء حضور ندارند. میگویند: نه آقا؛ تمامی علماء در محضر شریفتان حضور دارند. مجدداً میفرمایند: نه؛ تمام علماء نیستند. بار سوم میفرمایند: حضرت آقا چه کسی در این جمع حضور ندارد که بفرستیم دنبالشان؟ میفرمایند: بروید آقای شیخ مرتضی را بیاورید. میروند میبینند مرحوم شیخ مرتضی انصاری در حرم مشغول گریه و دعا برای سلامتی صاحب جواهر است. ایشان را میآورند به محضر صاحب جواهر. علماء بزرگ نجف جمعاند. صاحب جواهر دست مرحوم شیخ را روی سینه میگذارند و میفرمایند: «الآن طاب لی الموت» (الآن دیگر مرگ برایم راحت است). بعد هم میفرمایند: «هذا مرجعکم من بعدی» (مجتهد شما بعد از من ایشان است). بعد هم به شیخ وصیت میکنند میفرمایند: «قللّ من احتیاطاتک، فإنَّ الشریعة سهلةٌ سمهة.». ایشان رسماً مرحوم شیخ را به عنوان جانشین خودشان معرّفی میکنند و 400 مجتهد مسلّم در آنجا تأیید میکنند اعلم بودن مرحوم شیخ را.
روزها میگذرد میبینند ایشان فتوا نمیدهد. میروند خدمت ایشان و عرض میکنند: آقا چرا فتوا نمیدهید؟ ایشان میفرمایند: سالها قبل من با مرحوم سعیدُ العلماء مازندرانی مباحثه میکردم. ایشان در مباحثه دقّتش از من بیشتر بود، ایشان اعلم از من هستند.
مرحوم شیخ انصاری نامهای به ایشان، که در آن زمان در مازندران بودند، مینویسند که آقای سعیدُ العلماء بیایید نجف. مرحوم صاحب جواهر و علماء من را به عنوان مرجع انتخاب کردهاند، لکن تشخیص من این است که شما اعلم هستید. بیایید نجف مرجعیّت شیعه را قبول کنید.
باز ببینید مرحوم سعیدُ العلماء چه مینویسند در جواب نامهی مرحوم شیخ انصاری؟! ایشان مینویسد درست است، در آن زمان دقّت نظر من بیشتر بود، لکن به علّت مراجعات مردم از کارهای علمی و دقّت علمی در مسائل بازماندهام، و شما در حوزه مشغول تحصیل و تدریس و تحقیق بودهاید، شما الآن از من اعلم هستید.
ببینید؛ اگر اخلاص باشد انسان به این درجه میرسد. بزرگترین مقام و موقعیّتها را ترک میکنند با آن همه تأییدها و توجیهها فقط به این دلیل.
اگر در علم اخلاص باشد دیگر ممارات و فخر فروشی معنا ندارد، من از فلانی بهترم معنا ندارد، فلانی نمیفهمد و من میفهمم معنا ندارد. نه؛ با کمال صراحت میآید واقعیّت را بیان میکند.
اخلاص شیخ عبّاس قمی
مرحوم حاج شیخ عبّاس قمی، این وجود پر برکتی که کتابهای ایشان در زمینههای مختلف بسیار بسیار مؤثّر و جالب هست، در مسجد گوهرشاد همین شهر مشهد، در ماه مبارک رمضان منبر میرفتند.
در صدههای اخیر در استان خراسان دو تن از علماء و زُهّاد در خارج از مشهد زندگی میکردند که مورد رجوع تمام علماء بودند. یعنی مجتهدین بزرگی مثل مرحوم آیت الله میلانی برای دیدن آنها میرفتند. یکی مرحوم ملّا عبّاس تربتی بوده که در شهر تربت زندگی میکرد و دیگری مرحوم حاج ملّا محمّد باقر مروی در نیشابور.
مرحوم حاج ملّا عبّاس تربتی برای استفاده از منبر مرحوم حاج شیخ عبّاس قمی از تربت میآیند مشهد.
روز سوم منبر، مسجد گوهرشاد پر از جمعیّت است. وقتی مرحوم حاج شیخ عبّاس قمی میروند بالای منبر ناگهان در بین جمعیّت چشمشان میافتد به مرحوم حاج ملّا عبّاس تربتی. همانجا بالای منبر میفرمایند: مردم! از من داناتری در مجلس است. من لازم نیست حرف بزنم، میخواهید استفاده کنید از آقای حاج ملّا عبّاس تربتی استفاده کنید و از منبر پایین میآید.
این اخلاص است. اگر انسان به این درجه برسد تشخیص حقّ را دارد با کمال صراحت. نه اینکه برای نفس باشد. علم اگر به این درجه برسد ارزش دارد، والّا هیچگونه ثمرهای ندارد.
در روایاتمان هم داریم که علم با مباحات، علم با فخر فروشی، علم بهخاطر تضییع حقّ دیگران، علم بهخاطر مطرح کردن خود، علم بهخاطر دوایی نفسانی، هیچگونه ارزش و فایدهای ندارد.
نمونهای دیگر از اخلاص شیخ عبّاس قمی
حاج شیخ عبّاس قمی کتاب منازلُ الآخرة را مینویسد.
در قم مسئلهگویی بوده به نام شیخ عبد الرّزّاق. ایشان در روزهای اوّل چاپ کتاب منازلُ الآخرة در صحن مطهر حضرت معصومه (سلام الله علیها) از روی این کتاب برای مردم حدیث میخوانده است.
پدر مرحوم حاج شیخ عبّاس قمی مرید این آقا شیخ عبد الرّزّاق بوده و پای منبر ایشان میرفته است. روزی که از منبر ایشان به خانه برمیگردد میبیند مرحوم حاج شیخ عبّاس قمی نشستهاند و دارند مطالعه میکنند. پدر این وضعیّت را که میبیند به تعبیر من از بچهاش گله میکند. میگوید: از تو خیری ندیدم. ای کاش حداقل مثل همین آقا شیخ عبد الرّزّاق میشدی و میرفتی یک چیزی برای مردم میخواندی تا مردم استفاده کنند.
مرحوم حاج شیخ عبّاس قمی خطاب به پسر بزرگشان میفرمایند: یک مرتبه نفس من گفت که بگویم: بابا، آن کتابی که شیخ عبد الرّزّاق میخواند را من نوشتهام. تا خواستم این مطلب را بگویم خودم را کنترل کردم. گفتم: عجب! کتاب را برای پدرت نوشتهای یا برای خدا؟ هیچی نگو. اینجا جایی است که سکوت کنی. اینجا حرفها را به جان بخر و نگو، فخرفروشی نکن.
این است! علم یعنی اخلاص. آن وقت این آقایان با همین اخلاص به جایی میرسند که کتاب مفاتیحُ الجنانشان عِدل قرآن میشود.
خیلی مهم است! به هر خانهای شما بروید در کنار قرآن مفاتیحُ الجنان هست. اخلاص است که انسان را به اینجاها میرساند.
سؤال تعنّتی کردن یکی از مواردی است که نشان میدهد انسان به درجهی اخلاص نرسیده. دیگری را آزمایش کنم، هوش کنم، جلوی مردم آبرویش را ببرم، بفهمند من میدانم و او نمیداند. خلاصه اینها معانیای است که میفهماند انسان در راه علم مخلص نیست. البته اخلاص در کارها بسیار مشکل است.
از ذات مقدّس حقّ میخواهیم که به همهی ما توفیق اخلاص در همهی کارهایمان را بدهد.[2]
[1] عن عنوان البصریّ، عن أبی عبد الله (علیه السلام): «سَل العلماء ما جَهِلتَ، و إیّاکَ أن تسألهم تعنُّتاً و تَجربَةً، و إیّاک أن تَعمَلَ برأیک شیئاً، وَ خُذِ الاحتیاطَ فی جمیع اُمورک ما تَجِدُ إلیه سَبِیلاً، وَ اهرَب مِنَ الفُتیا هَربَک من الأسَد، و لا تجعل رقبَتک عَتَبَةً للنّاس»
الوسائل 18: 127، الباب 12 من أبواب صفات القاضی، الحدیث 54.
[2] این مطالب توسّط حضرت استاد آیت الله حاج شیخ جواد مروی (حفظه الله تعالی) در تاریخ یکشنبه 5/8/1370ه.ش در بحث رسائل بیان گردیده است.
![]()
![]()
به سوال ذیل در قسمت نظرات پاسخ داده شده است![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
رمز موفقیت
.jpg)
زهد و بی توجهی به دنیا
از فقیهی میشود اطاعت کرد که مخالف با هوای نفسش باشد، مطیع امر مولایش باشد، تکالُب بر حُطام دنیا نداشته باشد، یعنی جیفهی دنیا پیش چشمش ارزشی نداشته باشد، دنیا محبوب او نباشد. از چنین عالمی میشود حمایت کرد، از چنین عالمی میشود تقلید کرد و از چنین عالمی میشود ترویج کرد.
زندگانی تک تک علماء شیعه، که امروز نوشتهها و کتابهایشان در دست ماست، را نگاه کنید، خواهید دید ...
لطفا ادامهی مطلب را هم مطالعه بفرمایید.
با نظرات ارزشمندتان راهنمایمان باشید.
![]()
![]()
به سوال ذیل در قسمت نظرات پاسخ داده شده است![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
کجاییم و چه میکنیم؟

نوجوانان شهيد در دوران دفاع مقدس آنچنان به انوار تابناك الهی چنگ انداخته بودند كه حتی عالمان و فقيهان هم آرزوی داشتن يك لحظه از حالات معنوی آنها را داشتند.
اين نوجوان و جوانان شهيد همانهايی هستند كه در مسیر رسیدن به معشوق ابدی، با ابزار تقوای الهي ره صد ساله را يك شبه پيمودند و رسیدند به جایی که امروز برای بسیاری از ما دست نیافتنی مینماید.
خواندن بخشی از يادداشتهای يك شهيد نوجوان شاید برای لحظاتی ما را به فکر فرو برد که
کجاییم و چه میکنیم؟
...........................................
خدایا!
چگونه شکر این همه نعمتهایت را بهجا آورم؟
چگونه سپاسگذار تو باشم؟
خدایا!
چگونه سپاس کنم از تو که این سعادت بزرگ را نصیب من فرمودی تا بار دیگر به سوی جبهه بشتابم، جهاد در راهت کنم؟
خدایا!
بارالها!
توفیق بده تا در این دوره خود را بسازم؛
به تو نزدیک شوم؛
قلبم پاک شود؛
عشقم به تو بیشتر گردد؛
گناهانم آمرزیده شود؛
درس شهادت و شجاعت و ایثار را از این رزمندگان پرتوان اسلام بیاموزم؛
از اوقات بیکاری استفاده کنم؛
به یاد تو باشم؛
نماز شب را به جای آورم؛
دشمنان اسلام و قرآن را نابود کنم؛
معجزات و امدادهای غیبی تو را به چشم ببینم؛
نَفسَم را بشکنم؛
آمرزیده گردم؛
خضوع و خشوعام در برابرت زیاد گردد؛
و توفیق ده که عاشق تو شوم تا تو نیز عاشق من گردی؛
و بتوانم شهادت را در آغوش گیرم.
آمین یا رب العالمین.
بارالها!
توفیق طاعت و بندگی خودت را به ما بده و قلب پاک و صاف و نیتی خالص به ما عطا فرما.
آمین یا رب العالمین.
...........................................
قسمتی از مناجات نوجوان شهید حسین جهانگیریان
که در حال قرآن خواندن رو به قبله با دهان روزه در شب 21 ماه رمضان در جبهه به شهادت رسید.
با زدن کلید "END" صفحهی اول روزنامه های ایران را ببینید.
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
ای خدا!
من از شراب چشم تو گر مست میشدم
فارغ از این جهان و هر چه در او هست میشدم

![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
لطفا برای دسترسی به اطلاعات هر بخش
بر روی همان گزینه کلیک بفرمایید.

حضرت پيامبر اكرم (محمّد صلئ الله عليه وآله)


مرحوم آیت الله العظمی اراکی (ره) فرمودند:
"امیرکبیر را در خواب دیدم که دارای جایگاه رفیعی در برزخ است، از او علّت را جویا شدم و او گفت: "موقعی که در حمّام، رگهایم را بریدند، تشنگی بر من غلبه کرد و خواستم آب طلب کنم. ناگهان به خود گفتم: میرزا، دو تا رگ از تو بریدهاند، چرا بیتابی میکنی؟ چه کشید پسر فاطمه (س)؟ اشک در دیدگانم جمع شد، وقتی صورتم را بر خاک گذاشتند، امام حسین (ع) حاضر شده و فرمود: به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی و آب ننوشیدی، این هدیهی ما در برزخ تا در قیامت جبران کنیم. ...""
............ پاورقی: ......................................................
میرزا محمّد تقی، فرزند کربلایی محمّد قربان فراهانی در سال 1323 قمری در یکی از روستاهای اراک و در خانوادهای محروم دیده به جهان گشود. در ابتدای دوران سلطنت ناصرالدین شاه به صدارت عظمی رسید. او تحوّلات بزرگی را در ایران به وجود آورد. (تأسیس دانشگاه دارالفنون، چاپ روزنامه، ساماندهی ارتش، حذف عناوین و القاب نور چشمیها و قطع مواجب و دستاندازیهای عناصر پرنفوذ از بیت المال، مبارزه با خرافات و بدعتها و از همه مهمتر مبارزهی جدی با عوامل استعمار انگلیس و کشورهای اروپایی) از جمله اقدامات مهم امیرکبیر محاکمه و اعدام علی محمّد باب رئیس فرقهی ضالّهی بهائیت و مبارزهی جدّی با این فرقهی انحرافی بود.
اخلاق نیکو
فردا طبق نقلی که بعضی ها می گویند (شاید تحقیق هم همین باشد) شهادت آقا امام حسن مجتبی (علیه السلام) است.
یک حدیث از امام حسن (علیه السلام) و یک نکته عرض می کنم خیلی وقت دوستان را نمی گیرم.
حدیث
حدیثی است که در بین احادیث شیعه سندا و متنا منحصر به فرد است از آقا امام حسن مجتبی (علیه السلام):
عن احمد بن عمران البغدادی
عن ابی الحسن عن ابی الحسن عن ابی الحسن
عن الحسن عن الحسن عن الحسن
«إنّ احسن الحسن الخلق الحسن» [1]
این روایت از نظر سند و متن روایت جالبی است که از آقا امام حسن مجتبی (علیه السلام) وارد شده است.
در ذیل این نکته بحث پردامنه ایی است که در زندگانی فردی، اجتماعی، سیاسی انسان در همه ابعاد این نکته کارساز است که إنّ احسن الحسن الخلق الحسن.
اگر شیعه متخلق به این اخلاق باشد اثر و نتیجه اش را من در نکته دوم می خواهم عرض کنم.
نکته دوم
تشیع امروز در دنیا واقعا دارد عجیب و غریب گسترده می شود به شکلی که نظیری در تاریخ ندارد. این اقبال گسترده به سمت تشیع باعث شده که دشمن هم به شدت هراسان شود و به هر کاری دست بزند.
به عنوان نمونه الان در جنوب شرق آسیا نسبت به تشیع وضعیت ویژه ایی است؛ وضعیتی است که انسان اگر از نزدیک این وضعیت را نبیند نمی تواند درک کند چه خبر است.
در تابستان (ماه شعبان) خدا توفیق داد حدود یک ماه اندونزی و مالزی رفتم. علمائشان در هر دو منطقه از سراسر اندونزی در پایتخت جمع شدند. جلسات مختلف اعتقادی و غیره برای اینها گذاشتیم بعد هم سر زدم به مناطق مختلف.
در مالزی هم به همین شکل، اقبال عجیب به سمت تشیع را آدم از نزدیک می بیند.
میزبان ما در اندونزی گفت: «حاج آقا می خواهیم برویم به جزیره بالی» من یک نگاهی بهش کردم و گفتم: «از ما گذشته برویم جزیره بالی؛ جزیره بالی که برای ماها نیست.»
می دانید که جزیره بالی منطقه ایی است که از همه دنیا برای خیلی چیزها به آن منطقه می آیند. فرودگاهی دارد که لحظه به لحظه هواپیما از همه دنیا می نشیند.
گفت: «نه غیر از آن چیزها چیزهای دیگری هم در جزیره بالی پیدا می شود.» گفتم: «برویم.» چهار ساعت با هواپیما رفتیم تا رسیدیم به جزیره لومبوک. از آن جا دوباره یک ساعت رفتیم تا به جزیزه بالی رسیدیم. در فرودگاه عده ای جوان آمدند دنبال ما و با ماشین رفتیم. عصر بود رسیدیم به یک فضایی مثل حسینیه حدودا دو سه برابر این مدرس. وارد شدیم. تقریبا دیگر جایی برای نشستن نبود. شروع کردیم به صحبت.
میزبان ما می گفت فلانی شما طوری صحبت می کنید که در ذهن افراد سوال ایجاد می شود که پشت سر هم می پرسیدند. گفتم که ما هم دنبال همین هستیم.
شروع کردند سوال کردن. سوالات را من یکی یکی جواب می دادم مترجمی که آمده بود فقط عربی بلد بود. اردن تحصیل کرده بود و سنی بود بعد شیعه شده بود. صحبتها همه عربی بود و من صحبت می کردم و ایشان ترجمه می کرد به زبان محلی. سوال می کردند به حدی رسید گفتند اذان مغرب است و نماز را خواندیم. گفتند بحث ادامه پیدا کند. به حدی که ساعت10 شب شد. آمدند گفتند باید برگردیم فرودگاه و گرنه به هواپیما نمی رسیم. برگشتیم جاکارتا.
در آن جلسه به کسی که سوال می کرد می گفتم اول خودت را معرفی کن و بگو که چطور شیعه شدی و چه کتابی را خواندی؟ یکی می گفت استاد دانشگاه، یکی پروفسور، یکی پزشک ... بالاخره از قشر نخبه جامعه بودند.
در مالزی هم همین طور حوادث و نکات عجیبی بود. دشمن به شدت حساس شده بود. با منطق هم با این مکتب پرنشاط و سراسر عقلانی نمی توانند مقابله کنند. لذا با تهدیدات مختلف، در مالزی آن مرکزی که من سالهای قبل در آنجا دو سه شب صحبت می کردم امسال نرفتیم، امسال شب عاشورا پلیس حمله می کند و 170 نفر را دستگیر می کند. عالم آنجا ... را هم دستگیر می کنند که فرد بسیار پرتلاشی است خود و خانواده اش را وقف شیعه کرده، یه رایزنی هایی شد معلوم شد وهابیت در حکومت محلی نفوذ کرده اند.
در تایلند شب یکشنبه بود داشتم مطالعه می کردم آمدند گفتند پیام گیر یکی گفته ما یه کار ضروری داریم که فلانی گوشی را بردارد. دوباره زنگ زدند گوشی را برداشتم. آن میزبان ما ... با برادر خانمش در خیابان راه می رفته ترورش کرده اند. یک گلوله به شکم برادر خانمش و یکی هم به دست ایشان. حالا هم بیمارستانند. آن برادر خانمش هم پدرش عالم وهابی بوده قبلا، مبلغ وهایت بوده بعد شیعه شده. یک کتابی هم نوشته به فارسی هم ترجمه شده "مادر گریه نکن" که در حد خودش کتاب جالب و خواندنی است.
غرض این نکته است که من خیلی نگران شدم. اینها هم جمعیت قوی و خیلی شجاعی هستند. نکته ایی که من به ذهنم آمد گفتم که بالاخره الان ممکن است که اینها دست به کاری بزنید همین حدیث را خواندم. جریانی از مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی را برایشان نقل کردم. فوت بچه اش در عراق که قاتلش را بخشید. گفتم من نکته ایی که می فهم اینه که شما احساسات خودتان را کنترل کنید. با حسن خلق با اینها برخورد کنید. ضارب هم مشخص شده یک معلم وهابی که معلم دینی اهل سنت است و فرار کرده. شما این فضا را در بین اهل سنت ترسیم کنید بگویید که ما ایشان را بخشیدیم و شکایت یک مسلمان را پیش حکومت غیر مسلمان نمی برویم. خود حکومت می خواهد پیگیری کند بکند البته طبیعی است که خلاف امنیت شده ممکن است پیگیری کنند اما شما این فضا را ترسیم کنید که این کار را کرده این آدم ولی مسلمان است اشتباه کرده ما او را مسلمان می دانیم و پیش دولت کفر نمی رویم از او شکایت کنیم. البته برای دوستان شیعه سنگین بود. حتی دو سه نفر تماس گرفتند. ولی من گفتم این وضعیت به نفع شیعه است. همان کار ائمه ما است. بزرگان دینی ما در عراق تست کردند. مراجع شیعه فضایی را در عراق ترسیم کردند به شدت به نفع شیعه شد.
حالا ببینید إنّ احسن الحسن الخلق الحسن چکار می کند.
دیشب دیدم ساعت هشت زنگ زدند. خود این آقای ... که تیر خورده دارد گریه می کند. گفت نمی دونید امشب اینجا چه خبره. اوّلا خانه ما لحظه به لحظه پر از جمعیت می شود و خالی می شود و اکثر هم اهل سنت هستند. می آیند عذر خواهی می کنند. آن نکته ای را که ما برایشان ترسیم کردیم برایشان عجیبه. ... ببینید این دیشب اتفاق افتاده. إنّ احسن الحسن الخلق الحسن
تعامل ما در خانواده با همسایه با دانشجو با جوانان با مردم اگر بر اساس این ملاک باشد یقین بدانید تاثیرات شگرفی خواهد داشت امیدواریم که خداوند به همه ما توفیق بدهد که ان شاء الله به آموزه های اهل بیت عمل کنیم.
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین [۲] [۳]
..............پاورقی..........................
[1] الخصال - الشيخ الصدوق - ص 29، حدیث 102حدثنا أبو الحسن علي بن عبد الله بن أحمد الأسواري قال: حدثنا أبو يوسف أحمد بن محمد بن قيس السجزي ( 1 ) المذكر قال: حدثني أبو محمد عبد العزيز ابن علي السرخسي بمرو الروذ قال: حدثني أبو بكر أحمد بن عمران البغدادي قال: حدثنا أبو الحسن قال: حدثنا أبو الحسن، قال: حدثنا أبو الحسن، قال: حدثنا الحسن، عن الحسن، عن الحسن: إن أحسن الحسن الخلق الحسن. فأما أبو الحسن الأول فمحمد بن عبد الرحيم التستري، وأما أبو الحسن الثاني فعلي بن أحمد البصري التمار، وأما أبو الحسن الثالث فعلي بن محمد الواقدي وأما الحسن الأول فالحسن بن عرفة العبدي، وأما الحسن الثاني فالحسن بن أبي - الحسن البصري وأما الحسن الثالث فالحسن بن علي بن أبي طالب عليهما السلام.
[۲] این مطالب توسط حضرت استاد حاج شیخ جواد مروی در روز سه شنبه ۲۱/۱۰/۱۳۸۹ در پایان درس خارج فقه بیان گردیده است.
[۳] از برادر حامد خالقی ولامدهی که ما را در آماده سازی این پست یاری رسادند کمال تشکر را داریم.
داد می زد گریه می کرد، می گفت: می خواهم صورت برادرم را ببوسم...
اجازه نمی دادند.
یکی گفت: خواهر است ... مگر چه اشکالی دارد؟ بگذارید برادرش را ببوسد.
گفتند: اصرار نکنید نمی شود چون ... این شهید سر در بدن ندارد.
شهید سلطانی بارها می فرمود:
من شرم می کنم در پیشگاه اربابم امام حسین سر در بدن داشته باشم
به هر که به او می رسد
بسم الله الرحمن الرحیم
این وصیت علی فرزند ابوطالب است.
علی به یگانگی خداوند گواهی می دهد و اقرار می کند که محمد (ص) بنده خدا و پیام آور اوست؛ خدا او را فرستاد تا دینش را بر دیگر ادیان برتری بخشد.
(نماز وعبادت و زندگی و مرگ من از خدا و برای خداست؛ او شریکی ندارد. مرا این گونه فرمان داده اند و من از تسلیم شدگان خدایم)
فرزندم حسن!
به تو و همه ی فرزندان و خانواده ام و هر که این نوشته به او می رسد، سفارش می کنم :
- خدا ترسی را از یاد نبرید.
- همه دست به ریسمان الهی بیاویزید.
- خویشاوندان را فراموش نکنید.
- جان شما و جان یتیمان؛ مبادا گرسنه و بی سرپرست بمانند.
- جان شما و جان همسایگانتان.
- جان شما و جان قرآن؛ دیگران در عمل به آن از شما جلو نزنند.
- جان شما و جان نماز.
- جان شما و جان خانه ی پروردگارتان، کعبه.
- جان شما و جان جهاد؛ جهاد با دارایی هایتان و با جان هایتان.
- جان شما و جان زکات.
- جان شما و جان ذریّه پیامبرتان.
- جان شما و جان تهیدستان.
- در انجام کاری که مورد رضایت خداست بکوشید و به حرف دیگران بها ندهید.
- همواره با هم دوستی کنید و به هم برسید.
- کارهای خوب را دسته جمعی انجام دهید.
- از خدا پروا کنید که کیفرش شدید است.
خداوند شما را در حمایت خود بگیرد و به امت پیغمبر توفیق دهد احترام شما و حرمت پیامبر را نگه دارند.
به خدا می سپارمتان ...

نکاتی از زندگانی
مرحوم آية الله العظمی ميلانی (قدس الله روحه الزكية)
روز يكشنبه 9 / 3 / 89 اول بحث فقه *************************************
** مرحوم آقای شيخ مرتضی حائری فرزند مرحوم آقای شيخ عبدالكريم حائری مؤسس حوزه علميه قم فرمود: وضع زندگيم خوب نبود. آمدم مشهد. از حضرت کمک خواستم ولی هيچ جوابی نيامد. رفتم سوار قطار شدم تا به قم برگردم. لحظاتي كه قطار میخواست حركت كند ديدم آقا سيد علی ميلانی فرزند مرحوم آقای ميلانی به ايستگاه قطار آمده و دنبال كسی است. من از پشت شيشه دست بلند كردم، مرا ديد. داخل قطار شد و پاكتی به من داد. باز كردم ديدم مبلغ سيصد و خوردهای پول است. آقا سيد علی ميلانی گفت اين پاكت را پدرم دادند تا به شما برسانم. مرحوم آقای ميلانی در كاغذی چنين نوشته بودند: امر شدهام كه اين مبلغ را به شما بدهم.
رفتم قم. درشكه گرفتم و تا رسيدن به منزل مقداری از آن مبلغ خرج شده بود. ديدم به همان مقدار حاجتم كه از امام رضا (علیه السلام) خواسته بودم پول باقی مانده است. (حضرت استاد مروی این جریان را از خود مرحوم شیخ مرتضی حائری شنیده بودند.)
** آقای سيد احمد دعايی از فضلای يزدی است. یک وقتی برای سخنرانی در جمع روحانیون حج به يزد رفته بودم. در جلسهای از خود ايشان شنيدم كه گفت: زمانی با مرحوم آقای دكتر پاكنژاد صاحب كتاب «اولين دانشگاه و آخرين پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)» و مرحوم دكتر رمضانخانی سه نفری به مشهد رفته بودیم. با هم خدمت مرحوم آقای ميلانی رفتيم. مرحوم پاكنژاد به مرحوم آقای ميلانی گفت: من خواستهای دارم دعا كنيد اجابت شود. ايشان گفت: ديديم مرحوم آقای ميلانی سرش را نزديك گوش آقاي پاكنژاد بردند و چيزيهايی گفتند. موقعی كه آقای پاكنژاد از محضر آقای ميلانی مرخص شدند يك حالتی به ايشان دست داده بود كه ديگر راهش را پيدا نمیكرد. میگفت كجا بايد برويم. گفتم چرا اينطور هستید؟ گفت حالا نمیتوانم بگويم. مرا برسانيد همانجايی كه بوديم. با ايشان رفتيم همان مكانی كه بوديم و زمانی كه حالش جا آمد گفت: بله من ديشب حرم بودم و از امام هشتم (علیه السلام) خواستم كه حضرت توفيق بدهند تا كتابی راجع به مظلوميت حضرت امير (علیه السلام) بنويسم و اين مطلب بين خودم و امام هشتم (علیه السلام) بود. صبح كه رفتيم پيش آقای ميلانی و به ایشان گفتم كه من يك خواستهای دارم، شما دعا كنيد كه اين خواستهی من اجابت شود، آقای ميلانی سرشان را نزديك گوش من آوردند و فرمودند: آن خواستهای كه ديشب از امام هشتم (علیه السلام) خواستهای كه يك كتابی راجع به مظلوميت حضرت امير (علیه السلام) بنويسی موفق خواهی شد.
مرحوم آقای پاكنژاد كتابی راجع به مظلوميت حضرت امير (علیه السلام) و سقيفه نوشته به نام "مظلومی گمشده در سقيفه" كه كتاب جالبی هم هست.
بله؛ ایشان آدم عجيب و هوا كشتهای بود كه بله؛ من نكات زيادی از ایشان دارم. حالا بماند. آه ....
روز دوشنبه 10 / 3 / 89 اول بحث اصول *************************************
** شبهای شنبه منزل ابوی ما گعدهای بود که آقايان میآمدند مینشستند. از جمله دو برادر بودند که از موجهین و متدینین مشهد بودند آنجا زياد میآمدند. ايشان تعريف كرد اوائلی كه مرحوم آقای ميلانی مشهد آمده بودند دنبال منزلی میگشتند که بيرونی و اندرونی داشته باشد. خيلي ما گشتيم، خانههای زیادی را ديديم ولی آن خصوصيات را نداشتند. مرحوم میلانی برای خرید خانه پول هم كم داشتند. فهميديم يكی از تجار مشهد میخواهد خانهاش را بفروشد. رفتيم خانه را ديديم. تقريبا همان خصوصيات مورد نظر مرحوم آقای ميلانی را داشت. من هم ميدانم آن خانه كجاست و الآن دست كيست. گفتند ما خوشحال شديم و فردا صبحش آمديم خدمت مرحوم آقای ميلانی. به ايشان گفتیم چنين خانهای با اين مشخصات هست و براي پولش هم صاحبش گفته اگر فلانی بخواهد من هر چه بخواهد صبر میكنم. ما با مرحوم آقای ميلانی برای بازدید از خانه رفتيم. زنگ زديم. درب باز شد. طرف آمد به استقبال. مرحوم آقای ميلانی تا پايشان را داخل خانه گذاشتند يك نگاهی كردند و برگشتند. فرمودند نمیخواهم.
ایشان گفت: گفتم چرا هيچی نگفتند. آمديم در مسير عصبانی شدم. گفتم: آقا ما را مسخره كردهايد. مثلا يك ماهه، چقدر است دنبال خانه میگرديم. همهی شرائط شما را هم دارد، نمیخواهم يعني چه؟ فرمودند: «عزيزم در اين منزل گناه زياد شده است.»
ايشان گفت: ما آمديم پيگيری كرديم تا ببینیم آن تاجر اين خانه را از چه کسی خريده است. رسيديم به اينجا كه اين خانه منزل سركنسول روسيه در مشهد بوده و مركز عيش و نوش.
اين يك نگاه است؛ نگاه ما هم وقتي وارد خانهای میشويم یک نگاه است که رنگش چطور است؟ لعابش چطور است؟ تزئيناتش چطور است؟ ...
حضرت امام (قدس الله روحه الزكيه) كه خودشان اهل اين حرفها بودند در يكی از توصيههايشان میفرمايند: كسي كه نرسيده به این مراتب مبادا اين مقامات بزرگان را انکار کند.
البته نه هر كسی كه مغازهی دو نبش باز میكند و ادعا میكند. اين را هم داشته باشيد؛ اينها بعضیها مغازهی دو نبش باز میكنند، ادعاهایی دارند و حرفهايی كه آنها نه. اينها را بايد تكذيب هم كرد اما كسانی كه اهل اين ادعاها نيستند و زندگيشان زندگانی آن چنانی است ....
** حاج آقای رضازاده تعريف میكردند و میفرمودند: اولين گروهی را كه آقای ميلانی به عنوان مبلغ تربيت كردند تا به عنوان مبلغ بفرستند به شهرستانهای مختلف ايران من هم جزء آنها بودم. از طرف ايشان رفتم شيراز به مسجد اخوی بزرگ آقای حائری شيرازی آقا صدر الدين. الآن ايشان فوت كرده است. او هم آدم چشم باز عجيب و غريبي بود، مكاشفاتی در زندان و جاهای ديگر برايش اتفاق افتاده بود. من از نزديك مرحوم آقا صدر الدين را میشناختم. آقای رضا زاده فرموده بودند: مرحوم آقای ميلانی قبل از سفر آمدند برای ما صحبت كردند. هوا كشتگی و نفس كشتگی را ببينيد. فرمودند: داريد میرويد، به هر محلی كه رفتيد مبادا نامی از سيد محمد هادی ميلانی ببريد. راضی نيستم. از مردم بپرسيد مقلد چه كسی هستند. رساله آن مرجع را بگيريد و از روی آن رساله برای مردم مساله بگوييد.
کسی که وقتی در منزل آقای سليمی نيشابوری یک نفر در زمان زنده بودن آقای خویی و حضرت امام از علامهی طباطبايی پرسيد: آقا به نظر شما اعلم چه کسیست؟ گفت آقای سيد محمد هادی ميلانی. من خودم حضور داشتم و مستقيما این مطلب را شنيدم. كسي كه علامهی طباطبايی او را اعلم میداند؛ میگويد در تقليد مردم خدشه نكنيد. مقلد هر كسی هستند رسالهی مرجعاش را بگيريد و از روی آن بخوانید.
او یک امام بود
روزگار میچرخد اما نه همیشه یکجور. بعضیها را گردش روزگار آنقدر میتکاند که سرگیجه میگیرند، بعضی هم روزگار را میتکانند تا سرگیجهی مردم برطرف شود. بعضی میآیند و میروند اما بعضی میمانند برای همیشه. از مردی خواهیم گفت و خواهید خواند که روزگار بعید است مثل او را دوباره ببیند، بس که نگاه و اشارهاش به آن بالا بود. او یک امام بود و امام بودن را به همهی رهبران ریز و درشت دنیا آموخت. به هر حال مرد بزرگ همیشه و همهجا بزرگ است و مرد بزرگ ما، امام ما، اینگونه بود.
(ذکر نکته هایی از زندگانی حضرت امام (ره) در ادمه مطلب)
روحانيون بايد مديريت فرهنگي جامعه را بعهده بگيرند
۲ ملاک برای افزایش رتبه

رمز موفقیت
لطفا ادامه مطلب را ببینید
گزارش سفر مالزی
اقبال نخبگان به مکتب اهل البیت (علیهم السلام)[۱]
نفس سرکش را به راه دوست قربانی کنیم

فلسفه قربانی کردن
قرباني كردن در واقع نوعي جهاد با نفس درجهت زدودن تعلقات و وابستگي هاي دنيايي و مادي و رهايي از زندان مال پرستي و دنياطلبي است .
بنابراين قرباني نمادي از قرباني كردن هواهاي نفساني و ذبح نفس اماره است. دستور خداوند به حضرت ابراهيم (ع) در مورد ذبح حضرت اسماعيل (ع) از احكامي است كه به اصطلاح اصوليين ((مصلحت در نفس امر است، نه در متعلق آن))؛ يعني خداوند نمي خواهد كه اهريمن ذبح شود؛ بلكه حكمت اين دستور آن است حضرت ابراهيم (ع) در پرتو اين عمل با سرسخت ترين و ريشه دارترين عامل تعلق نفس كه حب فرزند است مبارزه كند و با اطاعت از خدا تعلق نفساني را ريشه كن سازد. از طرف ديگر حضرت اسماعيل (ع) نيز با آماده شدن براي قرباني شدن با خودخواهي و حب نفس خود مبارزه مي كند و هر دو با تمام وجود الهي مي شوند. بنابراين دستور ياد شده نقش تربيتي بزرگي در جهت رهايي از زندان نفس و تعلقات آن دو پيامبر (ع) داشته و مقام و منزلت آنان را نزد خداوند بالاتر برده است بدون آن كه عملا اسماعيل كشته شود.
بگذر از فرزند و مال و جان خویش
تا خلیل الله دورانت کنند
سربنه درکف برو در کوی دوست
تا چو اسماعیل قربانت کنند
ادعيهی اهل البيت (علیهم السلام)
چراغ برطرف کنندهی ظلمتهای معرفتی

بسم الله الرحمن الرحيم
دو نکته و یک نتیجه
نكته اول
دين اسلام، كه خاتم الاديان است، براي همهی بشر است با سلایق و افكار مختلف. تمام بشريّت با اعتقاد به اين دين و عمل به وظایف مقرر در اين دين سعادت دنيوي و اخروي را خواهند داشت.
نكته دوّم (بسيار بسيار مهم)
انسانها با توجه به درجهی معرفتي كه به مبدأ دارند دارای چنان مراتب مختلفي هستند كه قابل احصاء نيست؛ بلكه ميشود گفت هر انساني با توجّه به خصوصيات و مکتسباتی كه از آموزشها، تربيتها، وراثتها و ... دارد يك پله و يك درجه از نظام معرفتي را دارا میباشد. البته این درجه قابل تكامل است. ...
(ادامه ی مطلب در ادامه ی مطلب (لطفا کلیک کنید))
مطالب مرتبط:
دعای عرفه اوج معرفت و عرفان شیعی
دعا ابزار جذب مخالفان به مکتب اهل البیت (علیهم السلام)
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
جواب سوالات ذیل را در قسمت نظرات همین پست مطالعه بفرمایید: ........................
۱- از ديدگاه روايات، دعا و نيايش در روز عرفه چه فضيلتي دارد؟ (سوال کننده: "استاذنا")
۲- دانشجويانى هستند كه طالب كمال و معرفت دينى اند و فكر مى كنند در حوزه چنين كارى بيشتر ميسر است. راهنمايى فرماييد. (سوال کننده: دانشجو)
۳- در مورد همزاد انسان توضيح دهيد. (سوال کننده: پروانه)
۴- جن (در ذیل جواب سوال بالا به آن پرداخته شده است)
۵- راههای رهایی از افکار بوچ واندیشه های باطل را بیان کنید. (سوال کننده: بنده عاصی خدا)
۶- راههای رهایی از نفاق و دورویی را بیان کنید. (سوال کننده: بنده عاصی خدا)
۷- معرفت نسبت به امام پيدا كردن يعني چه؟ و اينكه گفته ميشود زيارت با معرفت بكنيم چه جور زيارتي منظور نظر است؟؟؟ (سوال کننده: ۱۳۵)