استاد مروی - فیلم توهن آمیز به نبی گرامی اسلام-
خدا دارد برمیگردد
به مناسبت توهین به نبی گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
اجازه بدهید در این چند دقیقهای که فرصت باقی است اشارهای مختصر به این توهین بسیار بزرگی که به نبی گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) انجام شده است داشته باشیم.
این فیلم بسیار وقیحی که بر علیه نبی گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ساخته شده است و بعضی از دوستان مطلع ما که یک ربع از این فیلم را دیده بودند و برای ما توضیح دادند، واقعاً بسیار تکان دهنده است و فکر نمیکنم قبلا چنین توهینی سابقه داشته باشد. حتی بحث آیات شیطانی و آن چه سلمان رشدی گفت در مقابل این توهین بسیار وقیحانه و رذیلانهای که به شخصیت نبی گرامی اسلام حضرت محمّد مصطفی(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، توهین به امّهات مؤمنین، حضرت خدیجه(سلام الله علیها) انجام شده است ناچیز است. این وضعیّت بسیار موهومی که واقعاً مو بر بدن انسان راست میشود که چه افرادی پیدا میشوند و چگونه وقیحانه به مقدّسات جمعیت زیادی از مردم جهان این توهین را روا میدارند.
دو نکته این جا قابل دقّت است:
نکتهی اوّل چرایی این حرکت غربی صهیونیستی است. در این چرایی نکتهی لطیفی است. چرا دست به این حرکت زدند؟ از نظر جامعهشناسی چه شده، چه حادثهای اتّفاق افتاده، چه وضعیتی ایجاد شده که دست به این حرکات وقیحانه میزنند؟ فیلمی سه ساعته درست کنند که در یک ربعش این همه توهین و این همه افترا باشد.
پاسخ این چرائیّت به طور بسیار مختصر با جمع با این دو مطلب روشن میشود:
مطلب اول: غربی که در آن در قرن 18ام و تا اواسط قرن 19ام «ساینتیسم»[1] و «امپریسم»[2] بیداد میکرد، نخبگان، جامعهشناسان، سیاستمداران، روزنامهنگاران و همهی شخصیتها در غرب افتخارشان به نفی مذهب و معنویت بود به حدّی که در اوائل قرن 19ام در یک سمینار فیزیک در اروپا وقتی یک فیزیکدان اسم «خدا» را برد مجموعهی فیزیکدانان حاضر در آن سمینار بلند شدند گفتند: ساکت باش، اینجا جای این حرفها نیست، این لاطائلات چیه که میگویی؟ خدا چیه؟ غربی که در قرن 18ام و تا نیمهی قرن 19ام وضعیّتش به این شکل بود از اواسط قرن 19ام به بعد و در قرن بیستم و در آغاز قرن 21ام همان جامعهشناسها، روانشناسها، فیزیکدانها، ریاضیدانها و بسیاری از افراد میگویند: این غرب به شدّت به طرف معنویّت و استقبال از مذهب روی آورده است.
من نمونههای عجیبی از انظار بعضی اندیشمندان فیزیکدان، ریاضیدان و غیره دارم که چگونه اندیشمندان به طرف معنویت، دین و نفی ساینتیسم و امپریسم گام برمیدارند.
شما کتاب «خدا در آمریکا» نوشتهی «فُوریوِر کالِمبو» جامعهشناس و سردبیر معروف یکی از روزنامهها و استاد دانشکدهی مسائل بین الملل دانشگاه کلمبیا را که به فارسی هم ترجمه شده مطالعه کنید. ببینید که وضعیت در آمریکا چگونه است؟ سیل خروشانی به طرف دین باوری به راه افتاده است. و به قول نشریهی واشنگتن تایمز «این سیل خروشان به سکولاریسم پایان داده است و دارد فریاد میزند که انقلابی ساکت و آرام در حال وقوع است و خدا دارد برمیگردد.»
پس جامعهشناسها، روانشناسها، سیاستمداران مختلف غربی کاملاً تصریح میکنند که غرب اقبال شدیدی به سمت معنویت و دینمداری پیدا کرده است.
مطلب دوم: امروز کانون توجّه این تفکّر معنوی تا قسمتی زیادی اسلام شده است. طبیعی است وقتی مردم به طرف معنویت، دین و اعتقادات دینی بیایند با پژوهشها و مطالعاتی که این افراد تشنه میکنند در مقام مقایسه وقتی عقلانیت، معنویت، استدلالهای بنیادین فکری که در مکتب اسلام هست را مقایسه میکنند با ادیان تحریف شدهی موجود در دنیا، بسیاری از این سیل خروشان اقبال به سمت معنویت به دامن اسلام فرو خواهد افتاد.
این نکته را نه تنها ما بلکه بزرگان جامعهشناس و سیاستمداران غربی هم تصریح میکنند.
وزیر خارجهی اسبق آلمان کلاوس کینگل طی یک مقالهای که نگاشته است میگوید: «روز به روز نفوذ اسلام بیشتر میشود، در حالی که پیروان اسلام در حدود 30 سال قبل برابر با 18 درصد جمعیت دنیا بودهاند اینک به یک چهارم جمعیت دنیا رسیده است.» و لحظه به لحظه در حال افزایش است.
کتاب «سرگذشت اسلام و سرنوشت انسان» را از روژه دوپاسکیه به فارسی ترجمه شده بخوانید. ببینید اسلام با دل مردم اروپا دارد چکار میکند!
لُرد کری اسقف اعظم سابق کلیسای کانتربوری انگلیس در یک صحبتی که به صورت محرمانه برای اسقفهای کلیسای کانتربوری انگلیس انجام میدهد و به خارج درز کرده میگوید: «اسلام در کانون نگرانیهای ماست. یک دین، یک تمدن، یک فرهنگ که در هر جای جهان به سرعت در حال رشد است، یک تمدن که مشارکتی عظیم در خانوادهی بشری داشته و هنوز چیزهای زیادی برای ارائه کردن دارد. یک فرهنگ با بافتی منحصر به فرد که میلیونها نفر را به خود جذب میکند.».
حتی ما این اقبال به سمت معنویت و اسلام را در زندانهای آمریکا و کشورهای اروپایی میبینیم. امسال تابستان یک کسی ایران آمده بود که به جهتی بیش از 17 سال را در زندانهای آلمان سپری کرده بود. چند ساعت من با او گفتگو داشتم. وقتی اقبال و توجه عظیم زندانیان کشورهای غربی را به اسلام توضیح میداد برای من واقعاً قابل باور کردن نبود که چطور میشود یک چهرهای که مدتها جنایت انجام داده، به زندان افتاده، تغییر میکند و به فطرتش برمیگردد، فردی متعبّد میشود به طوری که به مسئولان زندان التماس کند بگویند ما کلیسای زندان را تمیز میکنیم به شرط این که اجازه بدهید ما نمازهایمان را در داخل کلیسا برگزار کنیم.
برگردید به گزارههای اسلام آوردن قسمتی از سربازان آمریکایی که در عراق و افغانستان و سایر کشورهای اسلامی هستند.
این موج عجیب گرایش به اسلام به حدّی است که برخی از جامعهشناسان انگلیسی طی نامهای به سیاستمدارانشان اعلام خطر کردهاند که میترسیم به زودی اسلام دین رسمی بریتانیای کبیر بشود. با این که درصد مسلمانان در آنجا کمتر است ولی محاسبه کردهاند حضور مردم در مساجد بسیار بیشتر از حضور مردم در کلیساها است.
این وضعیتی است که متفکّرین غربی و سردمداران صهیونیستی را دیوانه کرده. هیچ تعبیر دیگری نمیتوان گفت. اینها مجنون شدهاند. این جنون اینها را به حدّی رسانده است که از هر ابزاری حتی این ابزار سخیف میخواهند استفاده کنند. به نظر من مطمئنند که تأثیری نخواهد داشت. ولی میخواهند عقدهی دلشان را خالی کنند.
عجیب این است که تاریخ را هم نمیبینند که هر وقت از این قبیل کارها کردهاند بر عکس نتیجه داده است. لُرد کرومر وقتی گفت: «مشکل مسلمانان از قرآن است.» یک سیلی راه افتاد، حتی اندیشمندان مسیحی پاسخ دادند. از جمله دکتر شِبلی شُمیّل طبیب، ادیب، مسیحی معروف لبنانی 40 صفحه مقاله نوشت تحت عنوان «القرآنُ و العمران» و آن اشعار را راجع به قرآن و پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم) سرود.
یقین بدانید که این حرکت نیز بر ضد خودشان نتیجه میدهد. اقبال مردم را به اسلام بیشتر میکند. اگر تا امروز قرآن به عنوان پرفروشترین کتاب در اروپا شناخته میشود از امروز به بعد مردم تشنهتر میشوند که حقایق اسلام را بفهمند و وقتی میآیند حقایق را میفهمند جور دیگر میشوند.
احساسات شیعه هم نسبت به نبی گرامی اسلام به نظر من خلاصه شده در آن روایت امام صادق(علیه السلام) که ابو الولید طرائفی میگوید: آمدم خدمت امام صادق(علیه السلام). مدتی نیامده بودم. این دفعه که آمدم حضرت فرمودند چرا دیر آمدی؟ گفتم: آقا مولودی برایم به دنیا آمده است. فرمودند: «مَا سَمَّيْتَهُ؟»، اسمش را چه گذاشتهای؟ گفتم: «محمّد». تا اسم محمد را بردم «فَأَقْبَلَ بِخَدِّهِ نَحْوَ الْأَرْضِ وَ هُوَ يَقُولُ مُحَمَّدٌ مُحَمَّدٌ مُحَمَّدٌ حَتَّى كَادَ يَلْصَقُ خَدُّهُ بِالْأَرْضِ ثُمَّ قَالَ بِنَفْسِي وَ بِوُلْدِي وَ بِأَهْلِي وَ بِأَبَوَيَّ وَ بِأَهْلِ الْأَرْضِ كُلِّهِمْ جَمِيعاً الْفِدَاءُ لِرَسُولِ اللَّهِ»[3]. اگر احساس ما را میخواهند نسبت به پیامبر گرامی اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بفهمند احساس ما احساس امام صادق(علیه السلام) است.
«بِنَفْسِي وَ بِوُلْدِي وَ بِأَهْلِي وَ بِأَبَوَيَّ وَ بِأَهْلِ الْأَرْضِ كُلِّهِمْ جَمِيعاً الْفِدَاءُ لِرَسُولِ اللَّهِ».
با مردمی که احساسشان نسبت به پیغمبر این گونه است، و این احساس همراه با عقلانیّت و برهان و استدلال است با این فکر و با این تفکّر با توهین نمیشود برخورد کرد. هر چه توهین کنند اقبال و عطش مردم بیشتر میشود. مردم مطالعه میکنند، این شخصیّت و این دین را میشناسند و بیشتر به سمت این دین اقبال پیدا میکنند.
قسمتی از قصیدهی بلند هائیّهی شیخ اُزری دربارهی امامت و وصایت است و قسمتی هم راجع به نبی گرامی اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم). خیلی زیباست:
ما عسی أن أقول فی ذی معالٍ
علّة الکون کلّه إحداها
بَشرت امةً به الرسلُ طُرّا
طرباً باسمه فیا بشراها
طربت لاسمه الثری فاستطالت
فوق عُلوَیه السّما سُفلاها
لا تَجُل فی صفات احمدَ فکرا
فهی الصورة الّتی لن تراها
تلک نفسٌ عزت علی الله قدرا
فارتضاها لنفسه و اصطفاها
ای ختم پیمبران مرسل
حلوای پسین و مِلح اوّل
ای خاک تو توتیای بینش
روشن به تو چشم آفرینش
ای سیّد بارگاه کونین
نسّابهی شهر قاب قوسین
ای صدر نشین عقل و جان هم
محراب زمین و آسمان هم
سر خیل تویی و جمله خیلند
مقصود تویی همه طفیلند
سلطان سریر کائناتی
شاهنشه کشور حیاتی
ای کُنیَت و نام تو مُؤبّد
بوالقاسم و احمد و محمّد[4]
والسلام علیکم ورحمة الله[5]
کاریکاتورها را در ادامه مطلب ببینید.
[1]. علمگرایی.
[2]. حسگرایی.
[3]. الكافي(ط - الإسلامية)، ج6، ص40.
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي هَارُونَ مَوْلَى آلِ جَعْدَةَ قَالَ: كُنْتُ جَلِيساً لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع بِالْمَدِينَةِ فَفَقَدَنِي أَيَّاماً ثُمَّ إِنِّي جِئْتُ إِلَيْهِ فَقَالَ لِي لَمْ أَرَكَ مُنْذُ أَيَّامٍ يَا أَبَا هَارُونَ فَقُلْتُ وُلِدَ لِي غُلَامٌ فَقَالَ بَارَكَ اللَّهُ فِيهِ فَمَا سَمَّيْتَهُ قُلْتُ سَمَّيْتُهُ مُحَمَّداً قَالَ فَأَقْبَلَ بِخَدِّهِ نَحْوَ الْأَرْضِ وَ هُوَ يَقُولُ مُحَمَّدٌ مُحَمَّدٌ مُحَمَّدٌ حَتَّى كَادَ يَلْصَقُ خَدُّهُ بِالْأَرْضِ ثُمَّ قَالَ بِنَفْسِي وَ بِوُلْدِي وَ بِأَهْلِي وَ بِأَبَوَيَّ وَ بِأَهْلِ الْأَرْضِ كُلِّهِمْ جَمِيعاً الْفِدَاءُ لِرَسُولِ اللَّهِ ص لَا تَسُبَّهُ وَ لَا تَضْرِبْهُ وَ لَا تُسِئْ إِلَيْهِ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَيْسَ فِي الْأَرْضِ دَارٌ فِيهَا اسْمُ مُحَمَّدٍ إِلَّا وَ هِيَ تُقَدَّسُ كُلَّ يَوْمٍ ثُمَّ قَالَ لِي عَقَقْتَ عَنْهُ قَالَ فَأَمْسَكْتُ قَالَ وَ قَدْ رَآنِي حَيْثُ أَمْسَكْتُ ظَنَّ أَنِّي لَمْ أَفْعَلْ فَقَالَ يَا مُصَادِفُ ادْنُ مِنِّي فَوَ اللَّهِ مَا عَلِمْتُ مَا قَالَ لَهُ إِلَّا أَنِّي ظَنَنْتُ أَنَّهُ قَدْ أَمَرَ لِي بِشَيْءٍ فَذَهَبْتُ لِأَقُومَ فَقَالَ لِي كَمَا أَنْتَ يَا أَبَا هَارُونَ [أي كن كما أنت.] فَجَاءَنِي مُصَادِفٌ بِثَلَاثَةِ دَنَانِيرَ فَوَضَعَهَا فِي يَدِي فَقَالَ يَا أَبَا هَارُونَ اذْهَبْ فَاشْتَرِ كَبْشَيْنِ وَ اسْتَسْمِنْهُمَا [أي اطلب السمين و في القاموس استسمن اي طلب أن يوهب له السمين.] وَ اذْبَحْهُمَا وَ كُلْ وَ أَطْعِمْ.
[4]. حکیم نظامی
[5]. این سخنان در روز شنبه 25/6/1391ه.ش. توسط حضرت استاد حاج شیخ جواد مروی (حفظه الله تعالی) در پایان درس خارج فقه ایشان(جلسهی 244 کتاب الحج) ایراد گردید.