
به مناسبت بحث سؤال تَعَنُّتی[1] که در درس مطرح شد نکتهای را عرض کنیم إنشاالله برای همهمان مفید باشد.
آنچه در رابطه با اخلاص در روایاتمان بهطور فراوان تکرار شده این است که انسان اگر در راه علم مخلص باشد، یعنی واقعاً علم را با اخلاص بیاموز، این علمِ با اخلاص برای او مفید خواهد بود. لکن اگر این مسئله نباشد، یعنی انسان علم را بهخاطر ممارات، مجادله، فخر فروشی، افتخار کردن بر دیگران، مباحات کردن به دیگران، کوبیدن دیگران باشد نه تنها هیچگونه اثری ندارد بلکه تجربهی علماء بزرگ اثبات کرده که انسان پیشرفت علمی هم ندارد. یعنی پیشرفت علمی انسان هم دخیل در این است که این اصل را در اندوختن علم رعایت کند.
علماء بزرگ ما، اندیشمندان والای ما چهقدر اخلاص داشتند؟! چهقدر حقّ دیگران را رعایت میکردند؟!
انسان شرح حال بزرگان را که مطالعه میکند از برخی نکات مبهوت میشود.
اخلاص شیخ مرتضی انصاری (ره)
صاحب جواهر در بستر مرض افتادهاند. علماء بزرگ اطراف ایشان را گرفتهاند. همه منتظرند ایشان در لحظات آخر عمر به جای خودشان فردی را انتخاب کنند. تمام علماء جمعاند. به صاحب جواهر میگویند: بعد از شما مرجع چه کسی است؟ ایشان نگاهی به جمع میکنند. میفرمایند: تمام علماء حضور ندارند. میگویند: نه آقا؛ تمامی علماء در محضر شریفتان حضور دارند. مجدداً میفرمایند: نه؛ تمام علماء نیستند. بار سوم میفرمایند: حضرت آقا چه کسی در این جمع حضور ندارد که بفرستیم دنبالشان؟ میفرمایند: بروید آقای شیخ مرتضی را بیاورید. میروند میبینند مرحوم شیخ مرتضی انصاری در حرم مشغول گریه و دعا برای سلامتی صاحب جواهر است. ایشان را میآورند به محضر صاحب جواهر. علماء بزرگ نجف جمعاند. صاحب جواهر دست مرحوم شیخ را روی سینه میگذارند و میفرمایند: «الآن طاب لی الموت» (الآن دیگر مرگ برایم راحت است). بعد هم میفرمایند: «هذا مرجعکم من بعدی» (مجتهد شما بعد از من ایشان است). بعد هم به شیخ وصیت میکنند میفرمایند: «قللّ من احتیاطاتک، فإنَّ الشریعة سهلةٌ سمهة.». ایشان رسماً مرحوم شیخ را به عنوان جانشین خودشان معرّفی میکنند و 400 مجتهد مسلّم در آنجا تأیید میکنند اعلم بودن مرحوم شیخ را.
روزها میگذرد میبینند ایشان فتوا نمیدهد. میروند خدمت ایشان و عرض میکنند: آقا چرا فتوا نمیدهید؟ ایشان میفرمایند: سالها قبل من با مرحوم سعیدُ العلماء مازندرانی مباحثه میکردم. ایشان در مباحثه دقّتش از من بیشتر بود، ایشان اعلم از من هستند.
مرحوم شیخ انصاری نامهای به ایشان، که در آن زمان در مازندران بودند، مینویسند که آقای سعیدُ العلماء بیایید نجف. مرحوم صاحب جواهر و علماء من را به عنوان مرجع انتخاب کردهاند، لکن تشخیص من این است که شما اعلم هستید. بیایید نجف مرجعیّت شیعه را قبول کنید.
باز ببینید مرحوم سعیدُ العلماء چه مینویسند در جواب نامهی مرحوم شیخ انصاری؟! ایشان مینویسد درست است، در آن زمان دقّت نظر من بیشتر بود، لکن به علّت مراجعات مردم از کارهای علمی و دقّت علمی در مسائل بازماندهام، و شما در حوزه مشغول تحصیل و تدریس و تحقیق بودهاید، شما الآن از من اعلم هستید.
ببینید؛ اگر اخلاص باشد انسان به این درجه میرسد. بزرگترین مقام و موقعیّتها را ترک میکنند با آن همه تأییدها و توجیهها فقط به این دلیل.
اگر در علم اخلاص باشد دیگر ممارات و فخر فروشی معنا ندارد، من از فلانی بهترم معنا ندارد، فلانی نمیفهمد و من میفهمم معنا ندارد. نه؛ با کمال صراحت میآید واقعیّت را بیان میکند.
اخلاص شیخ عبّاس قمی
مرحوم حاج شیخ عبّاس قمی، این وجود پر برکتی که کتابهای ایشان در زمینههای مختلف بسیار بسیار مؤثّر و جالب هست، در مسجد گوهرشاد همین شهر مشهد، در ماه مبارک رمضان منبر میرفتند.
در صدههای اخیر در استان خراسان دو تن از علماء و زُهّاد در خارج از مشهد زندگی میکردند که مورد رجوع تمام علماء بودند. یعنی مجتهدین بزرگی مثل مرحوم آیت الله میلانی برای دیدن آنها میرفتند. یکی مرحوم ملّا عبّاس تربتی بوده که در شهر تربت زندگی میکرد و دیگری مرحوم حاج ملّا محمّد باقر مروی در نیشابور.
مرحوم حاج ملّا عبّاس تربتی برای استفاده از منبر مرحوم حاج شیخ عبّاس قمی از تربت میآیند مشهد.
روز سوم منبر، مسجد گوهرشاد پر از جمعیّت است. وقتی مرحوم حاج شیخ عبّاس قمی میروند بالای منبر ناگهان در بین جمعیّت چشمشان میافتد به مرحوم حاج ملّا عبّاس تربتی. همانجا بالای منبر میفرمایند: مردم! از من داناتری در مجلس است. من لازم نیست حرف بزنم، میخواهید استفاده کنید از آقای حاج ملّا عبّاس تربتی استفاده کنید و از منبر پایین میآید.
این اخلاص است. اگر انسان به این درجه برسد تشخیص حقّ را دارد با کمال صراحت. نه اینکه برای نفس باشد. علم اگر به این درجه برسد ارزش دارد، والّا هیچگونه ثمرهای ندارد.
در روایاتمان هم داریم که علم با مباحات، علم با فخر فروشی، علم بهخاطر تضییع حقّ دیگران، علم بهخاطر مطرح کردن خود، علم بهخاطر دوایی نفسانی، هیچگونه ارزش و فایدهای ندارد.
نمونهای دیگر از اخلاص شیخ عبّاس قمی
حاج شیخ عبّاس قمی کتاب منازلُ الآخرة را مینویسد.
در قم مسئلهگویی بوده به نام شیخ عبد الرّزّاق. ایشان در روزهای اوّل چاپ کتاب منازلُ الآخرة در صحن مطهر حضرت معصومه (سلام الله علیها) از روی این کتاب برای مردم حدیث میخوانده است.
پدر مرحوم حاج شیخ عبّاس قمی مرید این آقا شیخ عبد الرّزّاق بوده و پای منبر ایشان میرفته است. روزی که از منبر ایشان به خانه برمیگردد میبیند مرحوم حاج شیخ عبّاس قمی نشستهاند و دارند مطالعه میکنند. پدر این وضعیّت را که میبیند به تعبیر من از بچهاش گله میکند. میگوید: از تو خیری ندیدم. ای کاش حداقل مثل همین آقا شیخ عبد الرّزّاق میشدی و میرفتی یک چیزی برای مردم میخواندی تا مردم استفاده کنند.
مرحوم حاج شیخ عبّاس قمی خطاب به پسر بزرگشان میفرمایند: یک مرتبه نفس من گفت که بگویم: بابا، آن کتابی که شیخ عبد الرّزّاق میخواند را من نوشتهام. تا خواستم این مطلب را بگویم خودم را کنترل کردم. گفتم: عجب! کتاب را برای پدرت نوشتهای یا برای خدا؟ هیچی نگو. اینجا جایی است که سکوت کنی. اینجا حرفها را به جان بخر و نگو، فخرفروشی نکن.
این است! علم یعنی اخلاص. آن وقت این آقایان با همین اخلاص به جایی میرسند که کتاب مفاتیحُ الجنانشان عِدل قرآن میشود.
خیلی مهم است! به هر خانهای شما بروید در کنار قرآن مفاتیحُ الجنان هست. اخلاص است که انسان را به اینجاها میرساند.
سؤال تعنّتی کردن یکی از مواردی است که نشان میدهد انسان به درجهی اخلاص نرسیده. دیگری را آزمایش کنم، هوش کنم، جلوی مردم آبرویش را ببرم، بفهمند من میدانم و او نمیداند. خلاصه اینها معانیای است که میفهماند انسان در راه علم مخلص نیست. البته اخلاص در کارها بسیار مشکل است.
از ذات مقدّس حقّ میخواهیم که به همهی ما توفیق اخلاص در همهی کارهایمان را بدهد.[2]
عکس های مرتبت در ادامه مطلب
[1] عن عنوان البصریّ، عن أبی عبد الله (علیه السلام): «سَل العلماء ما جَهِلتَ، و إیّاکَ أن تسألهم تعنُّتاً و تَجربَةً، و إیّاک أن تَعمَلَ برأیک شیئاً، وَ خُذِ الاحتیاطَ فی جمیع اُمورک ما تَجِدُ إلیه سَبِیلاً، وَ اهرَب مِنَ الفُتیا هَربَک من الأسَد، و لا تجعل رقبَتک عَتَبَةً للنّاس»
الوسائل 18: 127، الباب 12 من أبواب صفات القاضی، الحدیث 54.
[2] این مطالب توسّط حضرت استاد آیت الله حاج شیخ جواد مروی (حفظه الله تعالی) در تاریخ یکشنبه 5/8/1370ه.ش در بحث رسائل بیان گردیده است.


به سوال ذیل در قسمت نظرات پاسخ داده شده است







