استاد مروی - اعتقادی- بازگشتگان از وهابیت
* بازگشتگان *
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين
و صلّي الله علي سيّدنا و نبيّنا حبيب قلوبنا و طبيب نفوسنا
أبي القاسم المصطفي محمّد صلّي الله عليه و آله و سلّم و علي أهل بيته الطّيّبين الطّاهرين
صلاةً ترغمُ اُنوفَ الجاحدين الّلهمّ وفّقنا للعلم و العمل به
... مقداری فرصت هست اجازه بدهید پی بگیریم مطلبی را که آقای قرضاوی از علماء بزرگ اسلامی نسبت به تشیّع مطرح کردهاند. و ما در دو جلسه گذشته در رابطه با برخی از مطالب ایشان ملاحظات و اشاراتی داشتهایم.
ما در جلسهی امروز میخواستیم طبق ترتیب سخنان آقای قرضاوی بدعت عملی دوّمی را که به شیعه نسبت میدهند و میگویند: یکی از بدعتهای عملی شیعه این است که «تجدیدُ مَأساة الحُسَین کُلُّ عامٍ»، 1400 سال از حادثهی عاشورا گذشته شیعه هر ساله این حادثه را با عزاداری و سینه زنی زنده میکند و اینها بدعت عملی است جواب بدهیم و مطالب مهمّی در اینجا هست به این مطالب بپردازیم.
ولی قبل از آن، سؤالِ چند نفر از دوستان باعث شد که یک نکتهای را متذکّر بشویم و بعد از باب «هر دم از این باغ بری میرسد» آخرین حرفی هم که باز آقای قرضاوی گفته آن را هم مطرح کنیم که آن هم عجیب است.
به مناسبت بحثی که از آقای «العلوی المالکی» ما داشتیم یکی دو نفر از دوستان و برخی از کسانی که غیر مستقیم پیگیری میکردند به ما تماس گرفتند که بالاخره نام «العلوی المالکی» برده شده است اگر میشود به همین مناسبت برخی از شخصیّتهایی را که وهّابی بودهاند و در راه وهّابیّت تلاشهایی مهمّی داشتهاند سپس برگشتهاند منابع، کتب و مطالبشان گفته بشود.
دو بازگشته
من به این مناسبت فعلاً اسم دو نفر از آقایانی که وهّابی بودهاند و برگشتهاند و بعضی از مطالب جالبی که دارند را اشاره میکنم. از جدید به متقدّم برویم.
نفر اوّل: «حسن بن فرحان المالکی»

فردی که هماکنون موجود هست و در ریاض به سر میبرد و کتابهای زیادی هم دارد و از شخصیّتهای مهم وهّابی بوده، مدّتی مسئول نظارت بر چاپ کتابهای عقائدی عربستان بوده برای اینکه بر علیه عقیدهی وهّابیّت و سلفیّه نباشد. میگفتند شما نگاه کن اگر بر خلاف سلف صالح و بر خلاف وهّابیّت و ابنتیمیّه نباشد ما چاپش کنیم. شخصیّتی است به نام «حسن بِن فرحان المالکی».
ایشان با مطالعهی یک سری کتب و تحقیق، کاملاً از تفکّر وهّابیّت برگشته است و امروز یک شخصیّت فاضل ضدّ وهّابی قوی شده است.
چند تا کتاب دارد:
1- «داعیةٌ و لیسَ نبیّا» (مُبلِّغ است و پیغمبر نیست.)

2- «قراءةٌ في کتب العقائد المذهبُ الحنبلي نَموذجاً»(نگاهی به کتب عقائد نمونهاش مذهب حنبلی).
که میخواهد برّرسی کند تفکّر اعتقادی مذهب حنبلی را.
نکات بسیار جالبی در این کتاب دوّم وجود دارد که من به برخی از این نکات اشاره میکنم:

نکتهی اوّل:
میدانید به طور مرتّب از گذشتههای دور تا امروز وهّابیّت تبلیغ میکند که: «الشّیعة اُسطورَةٌ سَبَئیّة» (تشیّع تفکّری یهودی برخواسته از شخصیّتی به نام عبدالله بن سبا است.) در آخرین نوشتههایشان هم میبینید که: «شما یهودیها از پیروان عبدالله بن سبا هستید، وصیّت و عصمت و اینها را عبدالله بن سبا آورده است والّا تا قبل از او این آموزهها نبوده است».
در مقابل محقّقین از شیعه مثل مرحوم «علّامه عسکری» و برخی از نویسندگان اهلسنّت مثل «طه حسین»، که شاید اوّلین کسی است که تزلزل در وجود عبدالله بن سبا کرده، گفتهاند: «عبدالله بن سبا اصلاً وجود خارجی ندارد.». مطالب جالبی هم دارند.
آقای حسن بِن فرحان المالکی در پاورقی صفحهی 59 این کتاب به مناسبت بحث خیلی جالبی دارد راجع به این مطلب که عبارتش این است:
«بعض الدراسات المعاصرة ترجع أسباب الفتنة لعبدالله بن سبأ و هذا باطل لأن عبدالله بن سبأ إنما افتری دوره في الفتنة إخباري کذاب اسمه سیف بن عمر و قد خالفه کل من کتب عن الفتنة من المحدثین و المؤرخین من الثقات و الضعفاء قبل سیف و بعده» (بعضی از تحقیقات معاصر اسباب فتنه و جنگ بین حضرت امیر و معاویه را به عبدالله بن سبا نسبت میدهند. میگویند عبدالله بن سبا در لشکر علی بود و اطرافیان حضرت علی را تحریک میکرد ، بلکه بعضیها میخواهند بگویند حضرت امیر را هم او تحریک میکرد. این حرف درست نیست. چون جایگاه عبدالله بن سبا را که در فتنه او آغازگر بوده یک راوی دروغگو به نام سیف جعل کرده است. اینها را محقّقین رد کردهاند.)

و جالب این است که میگوید: «التفصیل في کتابنا: عبدالله بن سبأ بین الحقیقة و الأسطورة، لم یطبع» (یک کتابی نوشتهایم که به چاپ نرسیده ولی نامش این است: «عبدالله بن سبأ بین الحقیقة و الأسطورة». عبدالله بن سبا حقیقت است یا یک اسطورهی جعلی تاریخی است؟)

نکتهی دوّم:
نکتهی دوّم که بسیار بسیار مهمّ است و هر کس میخواهد با دیگران گفتگو داشته باشد اصلاً باید این مقطع کلام حسن بِن فرحان المالکی را از حفظ داشته باشد نگاه ایشان به حدیث ثقلین است.
میدانید که یکی از چالشهای ما و مخالفینمان حدیث ثقلین است به لفظ «و عترتی».
علمای بزرگ شیعه سالها زحمت کشیدهاند تا تواتر این حدیث را اثبات کنند که از پیامبر گرامی اسلام حدیث ثقلین به لفظ «و عترتی» صادر شده است. «إنّی اوشکُ أن اُدعی و اُجیب وَ إنّی تارکٌ فیکم الثقلین کتابَ اللهِ وَ عِترَتی ما إن تَمَسَّکنُم بهما لن تظِلّوا بعدها أبدا.» بحث عصمت ائمّه، حیات ائمّه و نکات بسیار جالب دیگری از حدیث ثقلین استفاده میشود.
فردی مثل میر حامد حسین هندی صاحب کتاب عَبقاتُ الانوار زحمت کشید شش جلد از کتابش را به برّرسی اسناد حدیث ثقلین اختصاص داده است. آن هم چه زحمتی که انسان وقتی فکر میکند از خودش خجالت میکشد که دیگران برای مکتب چهقدر سرمایهگذاری کردهاند و ما چهقدر سرمایهگذاری میکنیم؟ گفتهام برای بعضی از دوستان وقتی فهمید یک کتابی را که در جهت تحقیقات کتابش احتیاج دارد دست یک عالم سنّی است در رابُغ عربستان و او آن کتاب را به کسی نمیدهد، پیرمردِ سیّدِ عالمِ شیعه از هندوستان بلند شد رفت رابُغ عربستان. رفت مسجد این عالم.
- گفت: «من کسی هستم که آمدهام بروم حج. نذر کردهام اگر به سلامت تا به اینجا برسم یک عالمی را خدمت کنم. از شما خوشم آمده اجازه میدهید بیایم خانهات خادمت باشم؟»
- گفت: «بله.»
رفت خانهی این عالم. روزها ظرف میشست، لباسهایش را میشست، منزلش را جاروب میزد. یک مدّتی آنجا بود. بعد
- گفت: «آقا من یک کوره سوادی هم دارم اجازه میدهی از کتابهای کتابخانهات استفاده کنم؟»
- گفت: «بله، این کتابها، برو استفاده کن.»
شبها میرفت در کتابخانهی این عالم سنّی نکاتی که در کتب اهلسنّت به نفع مذهب بود یادداشت میکرد، روزها هم خدمت میکرد آن عالم را. بعد هم برگشت و یک نامهای به آن عالم سنّی نوشت. باز آن عالم نامهای به مرحوم میر حامد حسین نوشت و چهقدر از او تجلیل کرد. و وقتی هم از دنیا رفت رو مُغتَسَل گذاشتند ایشان را. غسّال آمد گفت: «من یک سؤالی دارم.» گفتند: «بپرس.» گفت: «همه زخم بالین میگیرند، پشت بدنشان زخم میشود، میخواهم بشورم مرحوم میر حامد حسین را. چرا روی سینهی ایشان زخم است؟» پسرش گریه کرد. گفت: سالهای آخر که دیگر پدرم قدرت نداشت کتاب به دست بگیرد، مُستَلقی افتاده بود، میگفت کتابها را بیاورید روی سینهام بگذارید. دو سه تا بالش پشت کتاب میگذاشتند، کتاب را روی سینهاش میگذاشتند، کتاب را میخواند، نمیتوانست حتّی ورق بزند. به یک کسی هم میگفت اینجای مطلب برعلیه اسلام و مذهب نوشته شده جوابش و پاسخش این است. پاسخش را بنویسید که اندیشمندان استفاده کنند. از بس این اواخر کتاب رو سینهاش میگذاشت و به این شکل کتاب را میخواند از بقاء کتاب رو سینهاش علامت زخم رو سینهی میر حامد حسین مانده است.» ایشان زحمت کشید تواتر حدیث ثقلین را اثبات کرد.
و تمام مخالفین ما هم تا امروز تلاش میکنند که حدیث ثقلین به لفظ «وَ عِترَتی» به گوش کسی نرسد. برخی از نویسندگان اهلسنّت، مثل «دکتر محمّد علی البار»، تحقیق کرده «رسالهی طبُالرضای امام هشتم» را، در مقدّمهاش خطاب به علمای خودشان میگوید: «بیانصافها من که در اواسط شما بزرگ شدهام تا امروز در پای صحبتهای شما یک بار نشنیدهام حدیث ثقلین به لفظ «وَ عِترَتی» را. من اینجور فکر میکردم که وقتی اوّلین بار شنیدم حدیث ثقلین به لفظ «وَ عِترَتی» را گفتم این دروغ را شیعه از کجا آورده؟» اینها اینچنیناند.
آن وقت ببینید حسن بِن فرحان المالکی در صفحهی 71 این کتاب چهقدر زیبا نسبت به حدیث ثقلین. یک بحثی دارد: «امام حسن چرا با معاویّه صلح کرد؟» میگوید: فضا اینجوری بود اگر صلح نمیکرد همان شیعیان پدرش هم کشته میشدند و از بین میرفتند و بعد «و بهذا یضیع فضل و آثار (الثقل الثاني) بعد کتاب الله.». اگر جنگ میکرد اطرافیها حمایت نمیکردند آثار ثقل دوّم بعد از کتابُ الله از بین میرفت. بعد پاورقی میزند، میگوید: «چرا من به حضرت علی میگویم ثقل دوّم؟» میگوید: «الحدیث: (ترکت فیکم ثقلین لن تضلوا ما تمسکتم بهما کتاب الله و عترتي أهل بیتی) حدیث صحیح بل عده بعض العلماء متواتراً و أصلُه في صحیح مسلم و قد عارضه بعض جهلة أهل السنة بحدیث (... کتاب الله و سنتي!!) و هو حدیث ضعیف عند محققي أهل السنة مع أنه یمکن الجمع بینهما.». (حدیث این است حدیث صحیحی است بلکه بعضی علماء گفتهاند متواتر است. اصل حدیث هم در صحیح مسلم است. بعضی از نادانان اهلسنّت این حدیث را در تعارض گرفتهاند با حدیث «...کتاب الله و سنتی». این حدیث ضعیفیست. تعارض هم ندارد جمع بین این دو هم ممکن است.) شما اگر شش جلد کتاب میر حامد حسین را بخواهید خلاصه کنید در سه خط همین سه خطی میشود که حسن بن فرحان المالکی دارد میگوید.

نکتهی سوّم:
نکتهی سوّمی که نکتهی جالبی است در صفحهی 65 این کتاب میباشد.
«و قد کان النصب شدیداً في البدایة ثم أصبح إلی حد ما من عصر تابعي التابعین - مع قتلهم النسائي!!- و کاد النصب أن ینتهی من الشام لولا ابن تینیة سامحه الله الذي أحیاه في بدایة القرن الثامن في کثیر من أقواله و رسائله کان من آخرها کتابه (منهاج السنة) الذي ملأه بالأفکار الشامیة علی علي المدافعة بالباطل عن معاویة و زاد الطین بلة دعواه بأن ذلک هو (عقیدة أهل السنة و الجماعة!!).» (با صراحت میگوید: ابنتیمیّه ناصبی است. عداوت با اهلبیت در شام داشت از بین میرفت دوباره ابنتیمیّه در قرن هشتم آمد این نصب و عداوت نسبت به اهلبیت را مخصوصاً با کتاب خودش «منهاجُ السنّة» زنده کرد. و از همه بدتر این است که در کتاب «منهاجُ السنة» میگوید عقیدهی اهلسنّت و جماعت این است. با اینکه عقیدهی اهلسنّت و جماعت حرفهای ابنتیمیّه نیست.)

نکتهی چهارم:
در صفحهی 115 این کتاب از احمد حنبل نقل میکند: «هر کسی یک صحابی را تکفیر کند کافر است.» بعد میگوید: من از شماها سؤال میکنم: سالها مگر حضرت علی لعن نشد؟ مگر علی جزء صحابه نبود؟ آیا کسانی که علی را لعن کردند شما کافر میدانید یا نه کسانی که طُلَقاء از بنی امیّه را لعن کنند، مثل معاویه، شما آنها را کافر میدانید؟ لعن حضرت علی موجب کفر نمیشود دیگر؟ حرفهای قشنگ جالبی دارد. ضمن اینکه نقّادیهایی هم بِهِش داریم در جای خودش امّا حرفهای جالبی دارد که قابل استفاده هست و کاملاً برگشته از وهّابیّت.

نفر دوّم: شیخ عبدالله علی القصیمی

نفر بعدی که بسیار مهم است و خوب است نسبت به او مطالعه کنید فردی است به نام: «شیخ عبدالله علی القصیمی». ایشان اهل «قصیم» مرکز وهّابیّت عربستان سعودی است. که کتاب بسیار مهمّی با نثر ادبی بسیار زیبا بر علیه شیعه نوشته است به نام: «الصّراع بین الاسلام و الوثنیّة» (جنگ بین اسلام و بت پرستي) که وهّابیّت را اسلام و مذهب شیعه را بت پرست نامیده است.«عبد الطاهر ابو السفح» عالم بزرگ و امام جمعهی وقت مکّه بر آن تقریظ نوشت. کتاب دو جلد است، حدود 1600 صفحه. مرحوم علّامهی امینی قسمتی از الغدیر را اختصاص میدهد به پاسخ به این کتاب. این کتاب مثل یک بمب در جهان اسلام منفجر شد. سلفیّهی مصر با سلام و صلوات او را به عنوان یک عالم سلفی به مصر دعوت کردند که آنجا محور سلفیّه بشود. کتابهای دیگری هم نوشته: «الفصل الحاصم بین الوهابیین و مخالفیهم». آقای شیخ عبدالله علی القصیمی، که تاج افتخار سلفیّه بود، از اعتقادات به سلفیّه برگشت. یک کتاب نوشته: «هذه هی الاغلال» (اینان که وهّابیّت میگویند عقیده نیست غُلّی است که به گردن مردم میاندازند.) یک افتضاحی برای سلفیّه به بار آورده است که تا همین امروز سرشان پایین است. آن وقت چهکار کردند؟ شروع کردند تکفیر پشت سر تکفیر. بر علیه او کتاب نوشتند: «الرد القویم علی ملحد القصیم» از شیخ عبدالله بن یابس، «تنزیه الدین و رجاله مما افتراه القصیمی في اغلاله» (تنزیه دین و رجال دین از افترائات قصیمی در کتاب اغلالش). از شیخ عبدالرحمن بن ناصر السعدی، قصیده گفتند، بِنباز بر این قصائد تقریظ نوشت.
«هذا القصیمیُّ في الاغلالِ قد کفرا وفاهُ بالزیغ والالحاد قد فتحا»
(این قصیمی در کتاب اغلالش کافر شده است، دهانش به الحاد و کفر باز شده است.)
این هم نفر دوّم که خواستم اشاره کنم.
إنشاءالله در جلسهی بعد به پاسخ مقالهای تحت عنوان: «القرضاوی: قضیّةُ المهدیّ المنتظر لاأصل لها في القرآن الکریم» (قضیّهی مهدی منتَظَر هیچ اصلی در قرآن ندارد.) خداوند به همهمان توفیق بدهد که در راه دفاع از مکتب اهلبیت قدمهای مؤثّری برداریم.
وصلّی الله علی محمّد وآله الطاهرین.
سلام؛