شهید - شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
شهادت مظلومانه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
را به محضر حضرت ولی عصر (عج) و همه شیعیان آن حضرت تسلیت عرض می کنیم.
لطفا کلیک کنید:
توجه: لطفا نظرات ارزشمند خود را در همین قسمت درج بفرمایید.
شهادت مظلومانه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
را به محضر حضرت ولی عصر (عج) و همه شیعیان آن حضرت تسلیت عرض می کنیم.
لطفا کلیک کنید:
توجه: لطفا نظرات ارزشمند خود را در همین قسمت درج بفرمایید.
سرزمین فکه می شناسد آوینی را ...
فکه پلی بود که آوینی را تا بخدا رساند...
به دنبال كدام آويني بگرديم؟
آويني فيلم ساز... ؟
آويني منتقد... ؟
آويني نويسنده... ؟
آويني شاعر... ؟
آويني روشنفكر...؟
به نظرم بايد به دنبال اين آويني گشت؛
آويني حكيم.
آري!
آويني حكيم!
آويني به مرتبتي از حقيقت حكمت رسيده بود. نه اينكه گويي، بلكه حقيقتا و واقعا در صيرورت حيات سرشار از معنويت و جستوگرش، وجودش گسترده تر شده بود.
و حقيقت معرفت مگر غير از وجود است؟
او نه به آنچه مي دانست، بلكه به آنچه مي ديد و شهود مي كرد، رسيد.
او توانسته بود در ملك، ملكوت را ببيند... شهودش كنند...
از اين رو، پاسداشت شخصيت متضلّع آويني، به نوعي "تبجيل حكمت است براي انسان".
هر چند او انسان كاملي نبود، و بنا به ضوابط، امكان - و اي بسا ضرورت - نقد او هست، اما بياييم مسير به حكمت رسيدن آويني را در درونمان بازخواني كنيم.
آويني حتي در والاترين و مسحوركننده ترين محصول مدرنيته، سينما، نيز به دنبال حكمت است و بناي نظريه ي "سينماي اشراقي" را توسط او، بايد از بدايع حِكمي و نوآوري هاي نظري در حوزه ي فلسفه ي هنر اين عصر به شمار آورد.
به راستي، آيا راهي به او داريم، دوستان؟
اين سوال نسل من از خويشتن خويش است براي طلوع دوباره ي آويني.
به گوشم مي آيد؛
تندرستان را نباشد درد ريش
جز به همدردي نگويم درد خويش
گفتن از زنبور بي حاصل بود
با يكي در عمر خود ناخورده نيش
تا تو را حالي نباشد همچو ما
حال ما باشد تو را افسانه پيش
آويني، شهيد شد. شهادت او تجلي حيات بي خستگي و مجاهدانه ي او بود و بازخواني شهادتش، تجلي عدل الهي ست، چرا كه به حقيقت حق اش رسيد، و زهي سعادت بر اين معاملت!
او را اگر مقدس مي خوانند به واسطه ي مرتبتي از حكمت بود كه به او افاضه شده بود و تقدس او را لوايي نيست كه بدين راحتي بتوان آن را زدود.
اما نسل من، نسل سوم ... چهارم ...
اين نسل ها چگونه به آويني راه خواهند يافت؟ نسبت دغدغه هاي هم نسلان من با آويني چگونه است؟
چقدر زبان و فهم مشترك داريم؟ كدام آرمان هايمان هنوز مشترك است؟
اين ها و ده ها سوال ديگر، پرسش هاي من است از هم نسل هايم.
پرسش هايي كه بتواند راهي را براي يافتن آويني عزيز بكاود.
راستي، هم نسلان عزيزم!
يادتان هست سيد مرتضي آويني، چگونه هم نسلان و هم مسلكانش را فرامي خواند و مي كاويد؟
"اي شهيد ... اي آن كه بر كرانه ازلي و ابدي وجود بر نشسته اي دستي برآر و ما قبرستان نشينان عادات سخيف را نيز از اين منجلاب بيرون كش..." (شهيد مرتضی آويني).
سعيد اشيري
زندگینامه و خاطراتی از شهید آوینی در ادامه
عید زیر باران گلوله
ساعت حدود 3 بامداد شب جمعه 12/1/64 پاسگاه شهید اسودی(ترابه) میباشد که این مطالب را بر روی کاغذ میآورم.
آری، ای برادران و خواهران و ای عزیزان که دوست دارید جبهه و مظلومیت فرزندان جبهه را بشناسید. پس دقت در مطالب زیر نمایید و خودتان قضاوت کنید.
من این جملات را موقعی مینویسم که گلولههای آتشین دشمن تمام نقاط پاسگاه ترابه را سوراخ میکند و عزیزان شما در اتاقهای پاسگاه چارهای جز انتظار ندارند.
آری! انتظار اینکه گلوله در کجا فرود میآید و چه کسی از این جمع به پرواز در میآید. عجب صحنههایی است که قلم از نگارش و ترسیم آن عاجز است. به هر گوشهای که نگاه میکنی، بچهها زانو بغل کردند و به همدیگر نگاه میکنند. در یک اتاق دیگر مجروحین بر روی تخت افتادهاند و منتظر سرنوشت هستند و درد و جراحت ناشی از مجروحیت به خود میپیچند و ناله میزنند و دشمن نیز از یک لحظه گلوله باران دست بردار نیست و الان حدود دو ساعت پی درپی پاسگاه را زیر ضربات سنگین گلولههای توپ خود گرفته است. در یک سنگری گلوله فرود آمد و دو نفر را به هوا پرتاب کرد.
ای برادران و خواهران و دوستان عزیز اگر در صحرای کربلا یاران حسین (ع) یکی یکی به خون خود غلتان شدند اینجا نیز در این ساعت از روز جلوهای از کربلا به وجود آمده است که برادران در انتظار شهادت خود هستند و چه مظلومیتی بالاتر از این که در عمق خاک دشمن در میان امواج انفجارهای گلولهها در یک محیط خونین و مقدس انسان فقط و فقط منتظر مرگ باشد.
اما یک چیزی است که در تاریکی شب همه را امید و قوت میداد و تنها صدایی که از حلقوم این برادران مظلوم در میان غرش صدای انفجارها به گوش انسان میرسد نام یا زهرا (س) و یا حسین و یا مهدی بود که آرامش وجود انسان را فرا میگرفت.
نمیدانم با این اوضاع آیا عمر اجازه میدهد که جملاتم را به آخر برسانم؟ خدا میداند. به هر حال تاریکی شب کم کم قصد دارد سیاهی شب خود را به سپیده بسپارد و سپیده روشنایی روزش را به عالمیان بنمایاند.
گلوله باران آخر ساعت 3 بامداد شروع شد و با همه غمی که بر پاسگاه حکم فرما بود ولی عید زیبایی برایمان بود. چرا که انسان را متوجه خدا میگرداند.
خدایا خودت میدانی که ما به جز تو یار و یاوری نداریم و اگر میبینی که همه با ما دشمنند به خاطر این است که تکیه بر تو کردیم و نبردمان به خاطر اجرای حدود توست. پس ای خدای قادر تو ما را یار و یاور باش و یک لحظه ما را به خود وامگذار که با نصرت تو صددرصد پیروزیم.
بارها گفتیم و اینک نیز میگوییم، اگر تمام دشمنان اسلام در این لحظه جمع گردند و همه گلولههای آتشین خود را بر سر ما در پاسگاه ترابه فرو ریزند ما باز فریاد میزنیم که ما پیروزیم چون بر حق هستیم و حق شکست ناپذیر است و همه میدانیم نصرت و پیروزی از آن بندگان خداست و با چنین عقیده و ایمان رزمندگان مستقر در پاسگاه ترابه شب را در دومین روز بهار 1364 به صبح رسانیدهاند.
و خدایا! از تو عاجزانه میخواهیم تو را به مظلومیت امام حسین (ع) به قلبهای ما اطمینان و آرامش عطا بفرما تا بتوانیم در این جهاد مقدس ثابت قدم و استوار و صابر باشیم و ما را بر دشمنان اسلام خصوصا دشمنان درونی پیروز بگردان.
بارالها! در این لحضاتی که مرگ را جلوی چشمم میبینم، در این پاسگاه ترابه، تو را به حق مظلومیت علی (ع) قسمات میدهم که تمامی گناهان مرا بیامرز، خانوادهام و دوستان مرا هر کجا هستید از همه بلیات و لغزشها حفظ بگردان و امام امت انقلاب اسلامی را به حق پهلوی شکسته زهرا (س) طول عمر عطا فرموده و او را پیش امام زمان رو سفید بگردان.
خدایا! شهدای انقلاب و شهدای جنگ تحمیلی به ویژه شهدای مظلوم عملیات بدر و شهدایی که امشب در این پاسگاه ترابه به خون خود غلتیدند با شهدای کربلا محشور گردان.
آمین یا رب العالمین.
مهدی خوش سیرت
2/1/1364
پاسگاه اسودی
......................................................................................................................
آن چه خواندید برگی است از یادداشتهای شهید مهدی خوش سیرت معاون فرماندهی لشکر قدس گیلان. ایشان در عملیات نصر 4 (فتح ماووت عراق) به تاریخ 6/4/1366 شربت شهادت نوشید.
عکس های دیگر در ادامه