استاد مروی - گزارشی اجمالی از سفر تبلیغی حضرت استاد مروی (حفظه الله تعالی) به اندونزی

گزارشی اجمالی از سفر تبلیغی حضرت استاد به اندونزی

۴شنبه ۱۲/۳/۱۳۸۹ تا  یکشنبه ۱۶/۳/۱۳۸۹

زمان و ساعت مکان برنامه
۴شنبه-۵۰/۲۲ فرودگاه بین المللی جاکارتا استقبال و انتقال به محل اقامتICC
۵شنبه-ساعت۱۳ کالج اسلامی جاکارتا سخنرانی
۵شنبه-ساعت۱۸

ICC

سخنرانی برای شیعیان جاکارتا
۵شنبه-ساعت۲۰ سفارت(Residance) دیدار با ایرانیان
جمعه-ساعت۹ کالج اسلامی جاکارتا دیدار با انجمن ام الزهراء(س)
جمعه-ساعت۱۴ کالج مدینه العلم دیدار با طلاب
شنبه-۱۰/۶ فرودگاه حرکت به طرف شهر ماکاسار
شنبه-ساعت۱۰ دانشگاه ماکاسار سخنرانی:تفکرسیاسی امام خمینی(ره)
شنبه-عصر فرودگاه حرکت به طرف شهر سورابایا
شنبه-شب هتل استراحت
یکشنبه-صبح سفر زمینی

حرکت به بانگیل

یکشنبه-صبح مدرسه علمیه امام صادق(ع) بانگیل

سخنرانی در جمع طلاب

استاد مروی - نکاتی از زندگانی مرحوم آیت الله العظمی میلانی

آیت الله محمد هادی میلانی (ره)

 

نکاتی از زندگانی

مرحوم آية الله العظمی ميلانی (قدس الله روحه الزكية)

 

 

روز يكشنبه 9 / 3 / 89 اول بحث فقه *************************************

** مرحوم آقای شيخ مرتضی حائری فرزند مرحوم آقای شيخ عبدالكريم حائری مؤسس حوزه علميه قم فرمود: وضع زندگيم خوب نبود. آمدم مشهد. از حضرت کمک خواستم ولی هيچ جوابی نيامد. رفتم سوار قطار شدم تا  به قم برگردم. لحظاتي كه قطار می­خواست حركت كند ديدم آقا سيد علی ميلانی فرزند مرحوم آقای ميلانی به ايستگاه قطار آمده و دنبال كسی است. من از پشت شيشه دست بلند كردم، مرا ديد. داخل قطار شد و پاكتی به من داد. باز كردم ديدم مبلغ سيصد و خورده­ای پول است. آقا سيد علی ميلانی گفت اين پاكت را پدرم دادند تا به شما برسانم. مرحوم آقای ميلانی در كاغذی چنين نوشته بودند: امر شده­ام كه اين مبلغ را به شما بدهم.

رفتم قم. درشكه گرفتم و تا رسيدن به منزل مقداری از آن مبلغ خرج شده بود. ديدم به همان مقدار حاجتم كه از امام رضا (علیه السلام) خواسته بودم پول باقی مانده است. (حضرت استاد مروی این جریان را از خود مرحوم شیخ مرتضی حائری شنیده بودند.)

 

** آقای سيد احمد دعايی از فضلای يزدی است. یک وقتی برای سخنرانی در جمع روحانیون حج به يزد رفته بودم. در جلسه­ای از خود ايشان شنيدم كه گفت: زمانی با مرحوم آقای دكتر پاك­نژاد صاحب كتاب «اولين دانشگاه و آخرين پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)» و مرحوم دكتر رمضان­خانی سه نفری به مشهد رفته بودیم. با هم خدمت مرحوم آقای ميلانی رفتيم. مرحوم پاك­نژاد به  مرحوم آقای ميلانی گفت: من خواسته­ای دارم دعا كنيد اجابت شود. ايشان گفت: ديديم مرحوم آقای ميلانی سرش را نزديك گوش آقاي پاك­نژاد بردند و چيزي­هايی گفتند. موقعی كه آقای پاك­نژاد از محضر آقای ميلانی مرخص شدند يك حالتی به ايشان دست داده بود كه ديگر راهش را پيدا نمی­كرد. می­گفت كجا بايد برويم. گفتم چرا اينطور هستید؟ گفت حالا نمی­توانم بگويم. مرا برسانيد همانجايی كه بوديم. با ايشان رفتيم همان مكانی كه بوديم و زمانی كه حالش جا آمد گفت: بله من ديشب حرم بودم و از امام هشتم (علیه السلام) خواستم كه حضرت توفيق بدهند تا كتابی راجع به مظلوميت حضرت امير (علیه السلام) بنويسم و اين مطلب بين خودم و امام هشتم (علیه السلام) بود. صبح كه رفتيم پيش آقای ميلانی و به ایشان گفتم كه من يك خواسته­ای دارم، شما دعا كنيد كه اين خواسته­ی من اجابت شود، آقای ميلانی سرشان را نزديك گوش من آوردند و فرمودند: آن خواسته­ای كه ديشب از امام هشتم (علیه السلام) خواسته­ای كه يك  كتابی راجع به مظلوميت حضرت امير (علیه السلام) بنويسی موفق خواهی شد.

مرحوم آقای پاك­نژاد كتابی راجع به مظلوميت حضرت امير (علیه السلام) و سقيفه  نوشته به نام "مظلومی گمشده در سقيفه" كه كتاب جالبی هم هست.

بله؛ ایشان آدم عجيب و هوا كشته­ای  بود كه بله؛ من نكات زيادی از ایشان دارم. حالا بماند. آه ....

 

 

روز دوشنبه 10 / 3 / 89 اول بحث اصول *************************************

** شب­های شنبه منزل ابوی ما گعده­ای بود که آقايان می­آمدند می­نشستند.  از جمله دو برادر بودند که از موجهین و متدینین مشهد بودند آنجا زياد می­آمدند. ايشان تعريف كرد اوائلی كه مرحوم آقای ميلانی مشهد آمده بودند دنبال منزلی می­گشتند که بيرونی و اندرونی داشته باشد. خيلي ما گشتيم، خانه­های زیادی را ديديم ولی آن خصوصيات را نداشتند. مرحوم میلانی برای خرید خانه پول هم كم داشتند. فهميديم يكی از تجار مشهد می­خواهد خانه­اش را بفروشد. رفتيم خانه را ديديم. تقريبا همان خصوصيات مورد نظر مرحوم آقای ميلانی را داشت. من هم مي­دانم آن خانه كجاست و الآن دست كيست. گفتند ما خوشحال شديم و فردا صبحش آمديم خدمت مرحوم آقای ميلانی. به ايشان گفتیم چنين خانه­ای با اين مشخصات هست و براي پولش هم صاحبش گفته اگر فلانی بخواهد من هر چه بخواهد صبر می­كنم. ما با مرحوم آقای ميلانی برای بازدید از خانه رفتيم. زنگ زديم. درب باز شد. طرف آمد به استقبال.  مرحوم آقای ميلانی تا پايشان را داخل خانه گذاشتند يك نگاهی كردند و برگشتند. فرمودند نمی­خواهم.

ایشان گفت: گفتم چرا هيچی نگفتند. آمديم در مسير عصبانی شدم. گفتم: آقا ما را مسخره كرده­ايد. مثلا يك ماهه، چقدر است دنبال خانه می­گرديم. همه­ی شرائط شما را هم دارد، نمی­خواهم يعني چه؟ فرمودند: «عزيزم در اين منزل گناه زياد شده است.»

ايشان گفت: ما آمديم پيگيری كرديم تا ببینیم آن تاجر اين خانه را از چه کسی خريده است. رسيديم به اينجا كه اين خانه منزل سركنسول روسيه در مشهد بوده و مركز عيش و نوش.

اين يك نگاه است؛ نگاه ما هم وقتي وارد خانه­ای می­شويم یک نگاه است که رنگش چطور است؟ لعابش چطور است؟ تزئيناتش چطور است؟ ...

حضرت امام (قدس الله روحه الزكيه) كه خودشان اهل اين حرفها بودند در يكی از توصيه­هايشان می­فرمايند: كسي كه نرسيده به این مراتب مبادا اين مقامات بزرگان را انکار کند.

البته نه هر كسی كه مغازه­ی دو نبش باز می­كند و ادعا می­كند. اين را هم داشته باشيد؛ اينها بعضی­ها مغازه­ی دو نبش باز می­كنند، ادعاهایی دارند و حرفهايی كه آنها نه. اينها را بايد تكذيب هم كرد اما كسانی كه اهل اين ادعاها نيستند و زندگيشان زندگانی آن چنانی است ....

 

** حاج آقای رضازاده تعريف می­كردند و می­فرمودند: اولين گروهی را كه آقای ميلانی به عنوان مبلغ تربيت كردند تا به عنوان مبلغ بفرستند به شهرستانهای مختلف ايران من هم جزء آنها بودم. از طرف ايشان رفتم شيراز به مسجد اخوی بزرگ آقای حائری شيرازی آقا صدر الدين. الآن ايشان فوت كرده است. او هم آدم چشم باز عجيب و غريبي بود، مكاشفاتی در زندان و جاهای ديگر برايش اتفاق افتاده بود. من از نزديك مرحوم آقا صدر الدين را می­شناختم. آقای رضا زاده فرموده بودند: مرحوم آقای ميلانی قبل از سفر آمدند برای ما صحبت كردند. هوا كشتگی و نفس كشتگی را ببينيد. فرمودند: داريد می­رويد، به هر محلی كه رفتيد مبادا نامی از سيد محمد هادی ميلانی ببريد. راضی نيستم. از مردم بپرسيد مقلد چه كسی هستند. رساله آن مرجع را بگيريد و از روی آن رساله برای مردم مساله بگوييد.

کسی که وقتی در منزل آقای سليمی نيشابوری یک نفر در زمان زنده بودن آقای خویی و حضرت امام از علامه­ی طباطبايی پرسيد: آقا به نظر شما اعلم چه کسیست؟ گفت آقای سيد محمد هادی ميلانی. من خودم حضور داشتم و مستقيما این مطلب را شنيدم. كسي كه علامه­ی طباطبايی او را اعلم می­داند؛ می­گويد در تقليد مردم خدشه نكنيد. مقلد هر كسی هستند رساله­ی مرجع­اش را بگيريد و از روی آن بخوانید.

امام خمینی (ره) - 14 خرداد - ارتحال حضرت امام - خاطراتی از زندگی حضرت امام خمینی (ره)

او یک امام بود

روزگار می­چرخد اما نه همیشه یک­جور. بعضی­ها را گردش روزگار آن­قدر می­تکاند که سرگیجه می­گیرند، بعضی هم روزگار را می­تکانند تا سرگیجه­ی مردم برطرف شود. بعضی می­آیند و می­روند اما بعضی می­مانند برای همیشه. از مردی خواهیم گفت و خواهید خواند که روزگار بعید است مثل او را دوباره ببیند، بس که نگاه و اشاره­اش به آن بالا بود. او یک امام بود و امام بودن را به همه­ی رهبران ریز و درشت دنیا آموخت. به هر حال مرد بزرگ همیشه و همه­جا بزرگ است و مرد بزرگ ما، امام ما، این­گونه بود.

(ذکر نکته هایی از زندگانی حضرت امام (ره) در ادمه مطلب)

ادامه نوشته

سالروز آزاد سازی خرمشهر.

همراه حسین [علم الهدی] در حال قدم زدن بودیم که رسیدیم به قبرستان. حسین به محض اینکه قبرها را دید، لحظه­ای به فکر فرو رفت و سپس گفت: «آروم راه بروید.» بعد عباراتی عربی را از نهج البلاغه قرائت کرد و پس از ترجمه آن را تفسیر کرد. آن خطبه این بود که حضرت علی (علیه السلام) به یارانش که از کنار قبرستان عبور می­کردند، فرمودند: «می­دانستید که مرده­ها با شما صحبت می­کنند؟» یاران گفتند: «نه!» امام فرمودند: «اینها دارند به شما می­گویند ما فرصت را از دست دادیم، ولی شما فرصت دارید. فاصله­ی ما با شما یک متر بیشتر نیست، شما فرصت دارید و ما فرصت نداریم. اکنون نه راه بازگشت داریم و نه راهی برای انجام عمل خیر؛ ولی شما فرصت دارید. این فرصت را غنیمت بشمارید و از آن استفاده کنید ...»

.................................................................................................

خرمشهر در تاریخ ۳۱/۳/۱۳۶۱ بعد از ۵۷۵ روز اشغال به طور کامل از لوث وجود اشغالگران پاکسازی شد.