بازگشت به جلسه ی قبل

 

 دعای فرج

 

 حضرت مهدی (عج) فرزند کیست؟

 

بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين
و صلّي الله علي سيّدنا و نبيّنا حبيب قلوبنا و طبيب نفوسنا
أبي القاسم المصطفي محمّد صلّي الله عليه و آله و سلّم و علي أهل بيته الطّيّبين الطّاهرين
صلاةً ترقمُ عُنوفَ الجاهلين الّلهمّ وفّقنا للعلم و العمل به

 

 

... این چند دقیقه‌ای که فرصت باقی است ما قصد داشتیم شبهه‌ای که از آقای قرضاوی در بحث مهدویّت نقل شد بحثش را ببندیم. ولی مع ذلک یک سؤالی شده بود[1] و بعد دیدم این سؤال هم توجّه به آن فی الجمله لازم است. آن سؤال را در ذیل بحث مهدویّت پاسخ می‌دهیم و إن‌شاءالله در جلسات بعد به سایر مطالب خواهیم پرداخت.

 

اهمّیّت شبهه

 

این سؤال و شبهه را که مطرح می‌کنم شاید در نگاه اوّل خیلی اهمّیّت نداشته باشد. ولی بعد برای روشن شدن اهمّیّتش توضیح می‌دهم که امروز از این شبهه جمعی از نویسندگان چه استفاده‌ای می‌کنند.

 

بیان شبهه

 

شبهه این است:

«شما طبق روایاتی معتقدید و ادّعا می‌کنید که حضرت مهدی (عج) از اولاد امام حسین (ع) هست در حالی که ما روایت معتبری داریم حضرت مهدی (عج) از اولاد امام حسن مجتبی (ع) است.».

 

در ابتدای امر شاید این سؤال خیلی مشکله‌ای نباشد. بگویید حالا از اولاد امام حسن مجتبی (ع) باشد یا از اولاد امام حسین (ع)، وقتی ظهور کرد می‌فهمیم از اولاد امام حسن مجتبی (ع)است یا از اولاد امام حسین(ع)، خیلی مشکله نباید داشته باشد.

 

مشکله‌ی این شبهه

 

مشکل این شبهه این‌جاست که نویسندگان جدیدی از این‌ها این بحث را در جهت در هم ریختن ائمّه‌ی 12 گانه‌ی شیعه مطرح می‌کنند و خیلی روی آن مانور می‌دهند.

می‌گویند: سلسله‌ی امامت را شما شیعه معتقدید که این سلسه هست، از اولاد امام حسین (ع) تا حضرت مهدی (عج) می‌رسانید. می‌گویند روایت معتبر داریم حضرت مهدی (عج) از اولاد امام حسن مجتبی (ع) است. این را قرینه می‌گیرند بر این‌که سلسله‌ی امامت شما در هم بریزد. و می‌گویند: این ترتیب سلسله‌ی امامت که شما می‌چینید ترتیب صحیحی نیست.

لذا با نگاه به این مطلبی که جدیداً برخی از نویسندگانشان به کار می‌برند و مطرح می‌کنند می‌طلبد که این شبهه در حدّ خودش پاسخ صحیحی به آن داده شود.

 

سیر تاریخی شبهه

 

ابتداً سیر تاریخی این بحث کاملاً روشن بشود تا بعد به جوابش برسیم.

 

اوّلین شبهه کننده: ابن تیمیّه

 

به طور مختصر عرض می‌کنم که اوّلین کسی که شبهه‌ را مطرح کرده است «ابن تیمیّه» است. متوفّای 728 در «منهاج السنة». در آن‌جا می‌آورد:

شیعه معتقدند: «حضرت مهدی (عج) فرزند امام حسن عسکری (ع) است.».

می‌گوید: این حرف درست نیست.

چرا؟

چون ما روایتی داریم که حضرت مهدی (عج) از اولاد امام حسن مجتبی (ع) است.

و این نشان می‌دهد این‌که شیعه می‌گوید: حضرت مهدی (عج) از اولاد امام حسن عسکری (ع) است، که از فرزندان امام حسین (ع) است، درست نیست.

 

دلیل بر مدّعا

 

دلیل مهم‌شان یا اصلاً بگویید تنها دلیلشان روایتی است از حضرت امیر (ع) که حضرت به فرزندشان امام حسن مجتبی (ع) نگاه کردند و فرمودند که از صلب تو مهدی (عج) خواهد آمد.

 

دومین شبهه کننده: ابن کثیر

 

بعد از ابن تیمیّه «ابن کَثیر» متوفّای 744 ،الامامُ الحافظ ابوالفداء ابن کَثیر، که بعضی هم به تصغیر خوانده‌اند، و التصغیرُ اشهر، ایشان در کتاب «الفتن و الملاحم» جزء اوّل صفحه‌ی 30 «في ذکر المهدی الذی یکون في آخر الزمان» بعد این عبارت را می‌آورد:

«و أنَّه من اهل البیت من ذرّیّة فاطمة بنت رسول ثمّ ولد الحسن لا الحسین.».

می‌خواهند این نگاه شیعی را بزنند، فرزند امام حسن مجتبی (ع) است نه امام حسین (ع).

«کما تقدّم الذکر علی ذلک في الحدیث المروی عن علی بن ابیطالبٍ علیه السلام.»

می‌گوید که از فرزندان امام حسن مجتبی (ع) است نه امام حسین (ع) چنان‌چه روایتش از امیرمؤمنان گذشت.

 

سومین شبهه کننده: ابن قیّم

 

پس از ابن کثیر نوبت به «ابن قیّم» می‌رسد. متوفّای 751. ابن قیّم در دو کتابش راجع به حضرت مهدی (عج) بحث دارد:

1- «اغاثةُ اللهفان عن مصائد الشیطان»؛ در این کتاب به مناسبت بحث حضرت مهدی (عج) را مطرح می‌کند و مختصر می‌گذرد.

2- «المنارُ المنیف». در این کتاب در ذیل ح340 ص139 روایت می‌آورد، همین روایتی که بعد خواهیم گفت، و بعد هم می‌گوید که از اولاد امام حسن مجتبی (ع) است حضرت مهدی (عج). و بعد متأسّفانه یک اشاره‌ای می‌کند می‌گوید که: «و في کونه أی الامام المهدی من ولد الحسنِ سرٌّ لطیف» [این که حضرت مهدی (عج) از اولاد امام حسن مجتبی (ع) است سرّ لطیفی در آن نهفته شده است.] سرّ لطیف چیه؟ می‌گوید سر لطیف این است که امام حسن مجتبی (ع) خلافت را برای خدا ترک کرد و تقدیم معاویه کرد ولی امام حسین (ع) به دنبال خلافت رفت. و سنّت خدا این است کسی که دنبال چیزی می‌رود آن چیز را به او نمی‌دهند ولی کسی که دنبال یک چیزی نمی‌رود آن را به او می‌دهند، به خودش یا ذرّیه‌اش. لذا امام حسین (ع) که به دنبال حکومت رفت حکومت نصیبش نشد ولی امام حسن مجتبی (ع) که به دنبال حکومت نرفت، سرّ لطیف این است که، خدا جعل کرد که از نسل او حاکم بر مطلق جهان بشود.

خوب این‌جا باید برّرسی کرد:

واقعاً چرا امام حسن مجتبی (ع) دنبال حکومت نرفت؟

و چرا امام حسین (ع) دنبال حکومت بود؟

إن‌شاءالله اگر برسیم به شبهه‌ای که قرضاوی مطرح کرده بود راجع به این‌که: «شما «مأساةُ الحسین» را چرا به پا می‌دارید؟» آن‌جا حرف‌های لطیفی خواهیم گفت در  برّرسی تحلیلی حادثه‌ی عاشورا.

چرا امام حسین (ع) به دنبال این جریان رفتند؟

بحث حکومت بود یا نگاه دیگری؟

و این‌که واگذاری حکومت از سوی امام حسن (ع) چرا و چگونه بود؟

که آن را برّرسی می‌کنیم و مطالب جالبی آن‌جا داریم.

حالا فعلاً به این نکته می‌پردازیم که ابن قیّم و دیگران مطرح می‌کنند.

 

چهارمین شبهه کننده: شیخ ابوالحسن سَمهودی

 

پس از ابن قیّم باز شبهه را شخص دیگری به نام «شیخ ابوالحسن سَمهودی»، صاحب «وفاءُ الوفاء»، متوفّای 918 هجری می‌آید به تعبیر عرب‌ها شبهه را تضخیم و بزرگ‌ترش می‌کند.

ابتدا همین نکته را ذکر می‌کند که حضرت مهدی از اولاد امام حسن (ع) است، همین سرّی را که ابن قیّم آورده این را هم می‌آورد، بعد در آخر می‌گوید: «و ما رُوِیَ مِن کونه مِن وُلد الحسین فواهٍ جدّاً.». [امّا روایاتی که می‌گوید حضرت مهدی از اولاد امام حسین (ع) است «فواهٍ جدّاً.»] این‌ها دیگر از بس از درجه‌ی اعتبار ساقط است قابل نیست که انسان توجّه به این روایات داشته باشد.

 

این‌ها عبارت‌های مهم‌هایشان است. هر کسی هم که بعد از این‌ها دیدید در این مسئله شبهه می‌کند مثل «علی حسین السایح»، «صاحب المقاصد العلیّة في الشریعة الاسلامیّة» و «شیخ قطری» و دیگران همه از این آقایان گرفته‌اند. و تنها دلیلی که ادّعا می‌کنند حضرت مهدی (عج) از اولاد امام حسن مجتبی (ع) است این روایت است که در سنن ابی داوود ج4 ص108 ح4290 آمده است. حدیث این است:

«حُدِّثتُ عن هارون بن مُغیره قال حدَّثنا عمرو بن این قیس عن شعیب بن خالد عن ابی اسحاق قال قال علیٌ و نظرٌ علی ابنه الحسن فقال إنّ ابنی هذا سیّدٌ کما سمّاهُ النبی و سیخرُجُ من صلبه رجلٌ یسمّی باسم نبیکم یشبهه في الخُلق و لایشبهه في الخَلق.».

تنها روایت مستند این آقایان شده است که: حضرت حجّت (عج) از فرزندان امام حسن مجتبی (ع) است.

امیرمؤمنان (ع) نگاه کردند به فرزندشان امام حسن فرمودند این پسرم سیّد است «کما سمّاهُ النبي سیخرُجُ من سلبه رجلٌ یسمّی باسم نبیکم یشبهه فالخُلق و لایشبهه في الخَلقی یملع الارض قسطاً و عدلا.»

 

پاسخ از حدیث مورد استدلال

 

پاسخی که از این حدیث می‌دهیم سه پاسخ است:

 

پاسخ اوّل

 

اوّلاً: تعجّب است که ابن تیمیّه و دیگرانی که این همه در یک سری جاها سند حدیث را برّرسی می‌کنند و حرف می‌زنند این‌جا چطور چشم‌هایشان را می‌بندند و هیچ نمی‌گویند؟

این حدیث به عبارت رجالی اهل‌سنّت «منقطع» و به تعبیر ما «مرسل» است. و حدیث مرسل اصلاً قابل تمسّک نیست. از دو جهت ارسال دارد:

جهت اوّل:

ابی داوود می‌گوید: «حُدِّثتُ عن هارون بن مغیره.». [من حدیث شدم از هارون بن مغیره.]

این اصطلاح هر وقت می‌آید یعنی: کس دیگری برای من از سوی هارون بن مغیره این مطلب را نقل کرده است. و الّا اگر مستقیم هارون بن مغیره نقل کرده باشد، مثل خیلی از جاها، شاید تمام جاهای دیگری که مسند است می‌گوید: «حَدَّثنی هارون بن مغیره.».

پس جهت اوّل این‌که حدیث منقطع است به تعبیر شما.

جهت دوّم:

راوی اخیر این روایت «ابی اسحاق سُبَیعی» است.

ثابت نشده است که ابی اسحاق سُبَیعی یک روایت مستقیم از حضرت امیر داشته باشد.

چون ابی اسحاق سُبَیعی در وقت شهادت حضرت امیر در سال 40 هجری هفت سال سنش بوده، «تهذیبُ التهذیب» را مراجعه کنید، تصریح می‌کنند که دو سال باقی مانده بود از خلافت عثمان که ابی اسحاق سُبَیعی به دنیا آمد.

لذا روایات ابی اسحاق سُبَیعی را چه در مجامیع شیعه چه در مجامیع تسنّن از حضرت امیر نگاه کنید. تا این‌جا که من شخصاً استقصاء کرده‌ام غیر این روایت هیچ روایتی بدون واسطه از حضرت امیر نقل نمی‌کند. همه جا مع الواسطه است. چه در مجامیع شیعه چه در مجامیع تسنّن. شما کَنزُ العُمّال را مراجعه کنید. حتّی برخی از کتب مخطوطی که در کتاب‌خانه‌ی ظاهریّه‌ی دمشق هست و بنده خودم شخصاً در سفری به بعضی از این‌ها دست پیدا کردم، پنج شش تا روایت از این‌ها یادداشت کردم که ابی اسحاق سُبَیعی همه را مع الواسطه از حضرت امیر نقل می‌کند.

مثلاً روایتی است، که باز در آن روایت هم یک تحریف عجیبی شده، که حالا وقتش نیست ما وارد بشویم، «ابی اسحاق عن زید بن یَسبُع عن علیٍ علیه السلام عن رسول الله» روایت را ابی اسحاق با واسطه‌ی زید بن یَسبُع از حضرت امیر نقل می‌کند، بدون واسطه از حضرت امیر روایت ندارد.

در کتاب کافی هم ابواب الحجّة ببینید: «عن سهل بن زیاد عن ابی اسحاق سُبَیعی عمَّن یثقُ به من اصحاب امیرالمؤمنین انّه قال: «اللهم انّک لاتُخلِ الأرض من حجّةٍ لک علی خلقک.»».

این روایت را نقل می‌کند نه مستقیم از حضرت امیر بلکه با واسطه‌، «ابی اسحاق سُبَیعی عمَّن یثِقُ به.».

 

پس این آدمی که در زمان شهادت حضرت امیر هفت ساله بوده هیچ روایتی مستقیم از حضرت امیر ندارد، این روایتی که ابی اسحاق مستقیم از حضرت امیر نقل می‌کند منقطع است و روایت منقطع اعتبار ندارد. هذا اوّلاً.

 

پاسخ دوم

 

ثانیاً: ما از این آقایان سؤال می‌کنیم، مخصوصاً از سَمهودی در وفاءُ الوفاء، «و امّا ما نُقِلَ أنَّهُ مِن ولد الحسین فواهن جدّداً.» تا کجا بی‌انصافی؟ آقایان دیگر حدّاقل چیزی نگفتند، ساکت شدند. چون می‌فهمیدند اگر آن روایات را بیاورند بعد در چالش قرار می‌گیرند که می‌گوییم ده‌ها روایت در مجامیع تسنّن آمده که از ولد امام حسین (ع) است، بعضی از این روایات هم صحّت سندی دارد. ابن تیمیّه و ابن قیّم حدّاقل این‌قدر فکر کرده‌اند که حدّاقل هیچی نگویند، اگر بیارند مشکل درست می‌شود برایشان. در مقام تعارض بین این روایات منقطع و آن همه روایات. امّا آقای سَمهودی شما که این تعبیر را می‌کنید که «امّا ما نُقِلَ أنَّهُ مِن ولد الحسینِ فواهن جدّاً» این ده‌ها روایتی که در مجامیع تسنّن آمده است، «معجم الاوسط طبرانی» آمده است، «ذخائر العُقبی» آمده است، «اربعونَ حدیثاً» ابی نُعَیم آمده است، «القولُ المختصر» ابن حجر آمده است که در این ده‌ها روایت تصریح می‌شود که حضرت مهدی (عج) یکی از اولاد امام حسین (ع) است و در بینش روایات صحیح وجود دارد. این «فواهٍ جدّاً» یعنی چی؟

پس ثانیاً این روایت، علی فرضی که سندش هم درست باشد، با آن ده‌ها روایتی که در بینش روایت معتبر هم وجود دارد و می‌گوید حضرت مهدی (عج) از فرزندان امام حسین (ع) است تعارض دارد. یک تک روایت با آن روایات کدام مقدّم است؟ این هم ثانیاً.

 

پاسخ سوم

 

ثالثاً: ادّعا می‌کنیم آقایان در همین روایت هم در سنن ابی داوود در نُسَخ جدید تحریف کرده‌اند.

روایت بوده: «فنظر علیٌ الی ابنه الحسین و قال کذا.»

 

شاهد مدّعا

شاهدش این است. جَزَری شافعی متوفّای 833 هجری کتابش را مراجعه کنید «اسمی المناقب في تهذیب اسمی المطالب» ص61 بحثی مطرح می‌کند که حضرت مهدی از اولاد امام حسن (ع) است یا اولاد امام حسین (ع) است؟ بعد می‌گوید: «و الاصحُّ أنَّهُ مِن ذُرّیةِ حسین ابن علی.». [اصح این است که از ذریّه‌ی امام حسین (ع) است.] دلیلش چیه؟ «لنصّ امیرالمؤمنین علیٍ علی ذلک عن ابی اسحاق.» [به‌خاطر تصریح امیرمؤمنان (ع) این مطلب را در روایتی که از ابی اسحاق آمده.] «قال علیٌ و نظر الی ابنه الحسین فقال إنّ ابنی هذا سیّدً کما سمّاه النبی.» بعد همه‌ی روایت را می‌آورد. بعد خوب آقای جَزَری شافعی از کجا روایت را نقل می‌کنی تو؟ می‌گوید: «هکذا رواه ابو داوود في سننه.» [روایت را این‌جوری نقل کرده داوود در سننش.] خوب معلوم می‌شود این روایت جور دیگر بوده بالاخره. و بعد صاحب «عقدُ الدُرَر» از نَسایی نقل می‌کند از بیهقی همین روایت را می‌آورد «و نظر علیً الی ابنه الحسین علیه السلام.»

پس ثالثاً هم تحریف شده.

 

شاهد بر مدّعا

شاهدش هم این است که در این ضمینه تحریفات دیگری به کار برده‌اید که جای ذکرش نیست از جمله تحریف کتاب فتوحاتُ المکّیّه‌ی ابن عربی را که چندین نفر از بزرگان تسنّن از فتوحات نقل می‌کنند که ابن عربی تصریح می‌کند حضرت مهدی (عج) از اولاد امام حسن عسکری (ع) است از اولاد حسین بن علی (ع) است و نام 12 امام را هم می‌آورد. از جمله عبد الوهّاب شعرانی از او نقل می‌کند. امروز نُسَخ فتوحات را ببینید در فصل 366 : «اگر زمین پر از ظلم و جور بشود حضرت مهدی (عج) ظهور می‌کند او فرزند فاطمه‌ی زهرا (س) و فرزند حسن بن علی (ع) است.» خوب آن‌جا که تحریف می‌کنید با این‌که بزرگان اهل‌سنّت می‌گویند ابن عربی گفته از فرزندان امام حسین (ع) است، نام 12 امام را هم می‌آورد، فرزند امام حسن عسکری است، او فرزند امام علیُ النقی است، او فرزند امام محمّد تقی است ... همه‌ی این‌ها را می‌آورد. تحریف کردید، بالاخره آن روایت هم با آن نقل‌ها شاهد است که روایت جور دیگر بوده تحریف شده.

وصلّی الله علی محمّد وآله الطاهرین.

 



[1] این سؤال در قسمت نظرات "استاذنا" پرسیده شده است.