استاد مروی - چگونه علم اصول کاربردی شود؟ - ماه رمضان - اخلاص + دانلود صوت
چگونه علم اصول کاربردی شود؟
به همراه نکاتی در رابطه با ماه رمضان
** دانلود فایل صوتی **
برای دانلود لطفا کلیک کنید
تا کنون ۱۳۰ مرتبه این فایل دانلود شده است.
برای اطلاع از به روز رسانی "استاذنا" با ارسال مشخصات خود
در سامانه ۳۰۰۰۸۲۸۸۸۰ عضو شوید.
دو نکته
نکتهی اوّل: اصول چگونه باید کاربردی شود؟
این جا فقط به نکتهای که در تابستان برایتان مفید است اشاره میکنم:
اصول رابطهاش با فقه مثل رابطهی ادبیات (صرف و نحو) میماند با فهم متون. اگر کسی ادبیات را مستحضر باشه ناخودآگاه وقتی یک متن عربی را دستش میدهند، وقتی میخواند، قواعد را ناخودآگاه بر متن تطبیق میکند. متن را درست میخواند و درست میفهمد. چرا؟ چون قواعد عربی را خوانده، استحضار هم الآن هست، میتواند تطبیق کند. امّا بعضی هستند قواعد ادبی را خوب نمیخوانند؛ چون خوب نمیخواند تطبیق را بلد نیستند. بعضی هستند خوب میخوانند؛ ممارست نمیکنند، استحضار از بین میرود.
خوب رسائل خوانده؛ امّا چون این قواعد را یادش رفته الآن که یک فرع فقهی دستش میدهند متحیّر میماند که این را چه جور بخواند؟ این را چه جور تطبیق بدهد؟ از کدام قاعدهی اصولی استفاده کند و این جا نتیجه را بگیرد؟ چرا؟چون درست مستحضر نیست.
ادبیات هم همین جور است. بعضی، دیدهاید، یک عبارت دستشان میدهید میداند «الحَالُ وَصفٌ فَضله منتصبُ مُفهم فی حال کَفَرداً أذهبُ». بدل را هم میداند. چیزهای دیگر را هم میداند. امّا قدرت تطبیق ندارد. این جا چه جوری است؟ حال است؟ بدل است؟ وصف است؟ چه جور بخواند؟ قدرت تحلیل و تطبیق نداره. برای چی؟ برای این که خوب شاکله را بلد نیست و استحضار ندارد. در ادبیات تجزیه و ترکیب نکرده تا قوّهی ممارست پیدا کند.
در اصول هر چه خوب بخوانیم و مستحضر باشیم، خوب خواندن و استحضار اگر با هم ترکیب بشود، توانایی استنباط به انسان میدهد.
یکی از مشکلات در قواعد اصولی عدم استحضار است. آدم مستحضر نیست. قواعد اصولی هم پیچیده است. مسائل عقلی دارد، رفت و برگشت دارد. آدم گاهی از اوّلِ بحث تا آخرِ بحث که میخواند فراموش میکند اصلاً این بحث چه بوده، نکتهی محوریاش کجا بوده است؟ آن بزنگاهی که من باید در ذهنم بماند و در فقه از آن استفاده کنم چیه؟
عملاً فراموش میکند و بعد قدرت تطبیق پیدا نمیکند.
خواهشم این است که برای این که استحضار قواعد اصولی در ذهن تثبیت شود فرصتهایی را که در تابستان دارید مباحث یک ساله را در دفترچهای خلاصه کنید. از اوّلِ بحث نکات محوری را در بیاورید. آن نکاتی که نگاه فقهی (میدانید ما هر بحثی را تا این جا وارد شدهایم با نگاه به ثمره بوده است.) آن وقت تطبیق بدهید. خودتان میدانید در این بحث نکتهی محوریای که ثمره بر آن بار است چیست؟ اینها را در یک جزوه یادداشت کنید. گاهی آن را مرور کنید. چون فرصتی نیست، موقعیّتی ندارید، یک بحثی نیست، ای کاش باشد، یک کسی بیاید پیرامونی این قواعد اصولی را که خواندهاید یک قاعدهی فقهی به شما بدهد و بگوید اینها را از این بیست سی قاعدهای که خواندهاید استفاده کنید و تطبیق بر این مسئلهی فقهی بدهید. مثل تجزیه و ترکیب ادبیات، تا قوّهی استحضار برایتان پیدا شود.
حالا که فرصت این کار نیست یا چنین موقعیّتی وجود ندارد خودتان تدارک کنید. فعلاً راه تدارک استحضار به این است که از بحثهای یک سالهی اخیر خلاصهبرداری کنید و این خلاصهها را مرور کنید. گاهی اگر گعدهایی میکنید از هم بپرسید تا این استحضار پیدا شود.
اگر در عرض چهار پنج سال این را تمرین کنید و این استحضار قواعد برایتان پیدا شود بعداً در فقه، حتّی در مسائل مستحدثه خواهید دید چه قدر دستتان جلو است. انسان خودش را که تست میکند، گاهی میبیند یک کسی یک فرع فقهی را دارد مطرح میکند، هنوز به آخر نرسیده میبیند دقیقاً قواعد اصولی میآید جلوی چشمش. این کسی که دارد این جوری میگوید باید این قاعده را تطبیق داد و این نتیجه را گرفت. ذیلش که میگوید، باید آن قاعدهی اصولی را آورد، تطبیق داد مسئله را، نتیجه گرفت.
این نتیجهی استحضار است.
اگر تلاش کنید این استحضار پیدا شود فراوان و فراوان کمکتان میکند. و الا مجموعهی مسائل اصولی برایتان میشود یک کلاف سر درگم. میشود یک مجموعهای که دارید امّا نمیدونید از کجا بردارید؟ چه کار بکنید؟ کجا تطبیق بدهید؟ این قاعدهای که خواندم به درد چه میخورد؟ امّا اگر کم کم از این مسائل شروع کردید (ما سال آینده بعد از بحث مشتق بحث اوامر را داریم) یعنی از مباحثی است که دیگر کاملاً مبتلی به است. اگر الآن این استحضار را به این روشی که عرض کردم (الآن هم خیلی برایتان کاری ندارد. این خلاصهگیری بحث یک ساله میسّر است برایتان. این را إنشاءالله انجام بدهید و نتیجهاش را ببینید.
این یک نکته که عرض کردم.
نکتهی دوم: ماه رمضان بزرگترین فرصت تاریخی برای بازسازی انسان
در بحث فقه من عرایضی را عرض کردم. بحث انتخابات بود، مباحث دیگر بود، یک نکاتی عرض کردم که واردش نمیخواهم بشوم.
نکتهای که در این جا میخواهم عرض کنم این است که (در بحث فقه هم از نگاه دیگری عرض کردیم.) در آستانهی ورود به ماه مبارک رمضان هستیم. بزرگترین فرصت تاریخی برای این که انسان به بازسازی خود بپردازد.
مرحوم آیت الله میرزا جواد آقای ملکی تبریزی شب قدر که تمام میشد میفرمودند: بروید دنبال استعداد و آمادگی برای شب قدر سال آینده باشید.
بزرگانی بودند که از قبل از ماه رجب لحظه به لحظه انتظار میکشیدند ماه رجب و شعبان بیاید یک خاکی بر سرشان بریزند.
ماه رمضان دارد میرسد.
آن وقت یک آفتی که هست بین ماها، این آفت برای خود بنده آن قدر سخت و تلخ است که گاهی دوستان هی اصرار میکنند، گاهی تندی میکنند، به آنها حقّ هم میدهم، آقا چهارشنبهها یک چیزی بگویید، آقا چنین، وقتی میبینم خودم گرفتار هستم. گاهی میگویم این باطن اگر روشن بشود فرار میکنید. معلوم نیست چه قدر، چند فرسنگ فرار میکنید که نبینید و نباشید در این فضا.
ما چه بگوییم؟ چه کار کنیم؟
دوستان یکی از نکاتی که برای ماه مبارک رمضان روی آن خیلی تأمّل کنیم «اخلاص در عمل» است.
یک چیزی میگویم، یک چیزی میشنوید. اخلاص یک اکسیری است که برای نزدیک شدن نفس به آن باید به جوانب و نکات بسیاری توجّه شود.
روی این زمینه کمی تأمّل کنید. طلبه در معرض خیلی از آفات است. بزرگترین آفتی که هست، پله پله که موقعیّت پیدا میکنید وپیشرفت میکند، این حالت در خطر واقع میشود. حواسمان جمع باشد. یک وقت نقش بازی نکنیم.
یک وقتهایی گفتهام مرحوم آقا علی معلّم پیرمردی بود دامغانی که شصت سال با امام این جوری بود. [حضرت استاد در این جا دو انگشت سبّابه و وسط را کنار هم قرار دادند و آن را نشان دادند. کنایه از صمیمیّت بسیار امام با آقا علی معلم.] لحظات آخر هم امام فرموده بودند آقا علی را برسانید. از دامغان آوردندش. آقا علی تفکیکی تمام بود، امام فیلسوف تمام. شصت سال هم با هم رفیق بودند. از نظر فکری هم آقا علی میگفت من فلسفه را قبول ندارم. تفکیکی تمام بود. امام هم فیلسوف تمام بود. شصت سال هم با هم رفیق بودند. گاهی وقتها من میگویم ببینید ما دعوی میکنیم، چاقو میکشیم روی هم، نه؛ این جوری نیست. دو تا فکر. ولی عجیب است. یک چیزهایی از امام میگفت! شصت سال با امام این جوری بود. در یک سفر عمرهای از حاج احمد آقا پرسیدم که درست است که آقا گفته بودند آقا علی را بیاورید؟ گفت: بله. آقا علی را با هلیکوپتر از آنجا آوردند پیش امام. با هم رفیق بودند.
یک وقتهایی آقا علی معلّم حرفهای عجیبی میزد. مثلاً میگفت ببین چه قدر آدم باید بیچاره باشد بیاید جوانیاش را در یک مسیری هدر بدهد. بگویند حاج شیخ، بگویند ثقةُ الاسلام، بگویند حجةُ الاسلام و المسلمین، آیت الله، آیةُ الله العظمی. در آخر همهی امیدش در فنا کردن عمرش به این باشد که منتظر است یک کسی بیاید آب بینی و آب دهانش را به دست او بمالد [کنایه از بوسیدن دست انسان.]. این نهایت جایی که میرسد! بعد از این همه زحمتها، تلاشها، محرومیّتها نهایتش این باشه که یک کسی بیاید سرش را خم کند آب بینی و آب دهانش را به دست او بمالد. باز خیلیها در آرزوی همین هم میمیرند و به آنجا نمیرسند. این نهایت بدبختی است.
مرحوم شهید در کتاب ذکری به یک مناسبتی در بحث نیابت در عبادت یک روایتی را مطرح میکند که عجیب است! روایت را مرحوم علّامهی مجلس هم در جلد 67 بحار، باب الاخلاص دارد. من در کتاب ذکری مطالعه کردم. مرحوم شهید اشاره میکنند حضرت عیسی به حواریون میگفت وقتی یکی از شما روزه میگیرد «فَلْيُدَهِّنْ رَأْسَهُ وَ لِحْيَتَهُ وَ يَمْسَحُ شَفَتَيْهِ بِالزَّيْتِ لِئَلَّا يَرَى النَّاسُ أَنَّهُ صَائِمٌ». وقتی روزه میگیرد لبهایش را با روغن چرب کند. برای چی؟ برای این که آفت خودنمایی نباشه. وقتی مردم نگاهش میکنند نفهمند این روزه دارد.
آن وقت مهم آن فراز آخر روایت است که «وَ إِذَا أَعْطَى بِيَمِينِهِ فَلْيُخْفِ عَنْ شِمَالِهِ». دست راست صدقه میدهد، دست چپش نفهمد. «وَ إِذَا صَلَّى فَلْيُرْخِ سِتْرَ بَابِهِ».
آن وقت یک قاعده کلّی دارد. اگر به این قاعدهی کلّی باور کنیم کارمان درست است. و آن قاعدهی کلّی این است که «فإِنَّ اللَّهَ يَقْسِمُ الثَّنَاءَ كَمَا يَقْسِمُ الرِّزْق».
نقش بازی نکنیم. دنبال این نباشیم که مردم برایمان به به و چه چه کنند. بدانیم و بفهمیم که «إِنَّ اللَّهَ يَقْسِمُ الثَّنَاءَ كَمَا يَقْسِمُ الرِّزْق». خدا از به به و چه چه دیگران بالاترش را تقسیم می کند. دست من و تو نیست.
نقش بازی نکنیم که مردم بگویند بارک الله! این نیست. «إِنَّ اللَّهَ يَقْسِمُ الثَّنَاءَ كَمَا يَقْسِمُ الرِّزْق». همه چی دست اوست.
علم ما برکت داشته باشد دست اوست. عرض کردهام که چرا مفاتیح الجنان حاج شیخ عبّاس قمی میشود عِدلِ قرآن. در هر خانهی شیعهای که میروید میگویند قرآن و مفاتیح دارید؟
خیلیها کتاب دعا نوشتهاند. امّا مفاتیح شد عِدلِ قرآن. برای چی؟
زندگی حاج شیخ عبّاس قمی را بگردید فقط و فقط یک نکته هست؛ «اخلاص».
کتاب منازلُ الآخرة را نوشته بود. مشغول نوشتن سفینةُ البحار بود. ملّا عبدُ الرّزّاق مسئلهگو در یکی از صحنهای حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) در قم از روی کتاب منازلُ الآخرهی حاج شیخ عبّاس قمی برای مردم میخواند. حاج شیخ عبّاس قمی هم در خانه سفینةُ البحار را مینوشت. پدرش هم یکی از بازاریهای متدیّن بود و میآمد پای صحبتهای حاج شیخ عبدُ الرّزّاق. شیخ عبّاس میگوید یک روز پدرم آمد دید کتابها دور من روی زمین پخش است و دارم در خانه مطالعه میکنم. گفت: بچّه تو بعد از این همه مطالعه و درس خواندن به کجا رسیدی؟! ما گفتیم بچّهمان طلبه بشود برود یک چیزی برای مردم بگوید. کاش مثل همین ملّا عبدُ الرّزّاق مسئلهگو میشدی میرفتی برای مردم یک چیزی میگفتی و مردم از تو استفاده میکردند. نشستی گوشهی خانه، این کتابها هم دورت.
حاج شیخ عبّاس فرموده بود زبانم را دور دهانم گرداندم که بگویم بابا کتابی که ملّا عبدُ الرّزّاق میخواند را من نوشتهام ولی یک مرتبه نهیبی به خودم زدم که شیخ! تو این کتاب را برای بابات نوشته بودی یا برای خدا؟ زبان به کام گرفتم. گفتم: پدر! دعا کنید خدا به من هم توفیق بدهد. آن اخلاص او را به آن جا میرساند. «إِنَّ اللَّهَ يَقْسِمُ الثَّنَاءَ كَمَا يَقْسِمُ الرِّزْق». لازم نیست خودش بگوید من این کتاب را نوشتم. آن وقت مفاتیحش میشود عِدلِ قرآن.
اگر نفسمان هم به دنبال ثنا است قاعدهی کلّیاش این است.
إنشاءالله که موفّق باشید.
... إنشاءالله از دعای خیر هم فراموش نمیکنید.
وصلی الله علی محمّد وآله الطاهرین
...................................................
[۱] این سخنان توسط استاد معظم حضرت آیت الله حاج شیخ جواد مروی (حفظه الله تعالی) در تاریخ چهارشنبه ۸/۳/۱۳۹۲ ه.ش. در پایان آخرین جلسه درس خارج اصول [الفاظ] سال تحصیلی ۹۱-۹۱ ایراد گردیده است.
[۲] حتما ما را از نظرات ارزشمندتان آگاه سازید.
[۳] از آقای حامد خالقی والامدهی که زحمت آماده سازی این پست را کشیدند متشکریم.