آیا این همه تلاش شیعه بر سر یک مسأله‌ی انقراض یافته است؟

 

یک شبهه

نکته‌ی مهمی که ممکن است برای جمعی (چه شیعه، چه سنی، چه غیر مسلمان) مطرح باشد این است که آیا این همه تلاش شیعه در جمع‌آوری اسناد و مدارک مختلف و نوشتن این همه کتاب‌های مبسوط برای اثبات این‌که حق با چه کسی است و خلیفه‌ی بعد از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) چه کسی بوده

تلاش‌ بر سر یک مسأله‌ی انقراض یافته است؟

و آیا لازم است شیعه این همه تلاش‌هایش را برای اثبات این مسئله بگذارد؟

 

وظیفه‌ی ما

عمده‌ترین وظیفه‌ای که ما در رابطه با مکتب تشیّع داریم این است که اول خودمان این نکته را درست هضم کنیم و بعد برای دیگران به خوبی منتقل کنیم که آیا واقعاً این همه تلاش تشیّع بر سر یک مسأله‌ی انقراض یافته است یا نه تمام این تلاش‌ها و مباحثی که شیعه دارد بر سر یک امر زنده‌ای است که تا زندگانی برای انسان هست این امر زنده است.

 

شیعه اگر شرح حال مولا را می‌نویسد، اگر از علی بن ابیطالب (علیه السلام) می‌گوید مسأله مسأله‌ی شخص علی‌بن‌‌ابیطالب (علیه السلام) نیست بلکه در حقیقت می‌خواهد استیفاء حقوق انسانی را بکند؛ در حقیقت می‌خواهد از اسلام دفاع کند و دفاع از اسلام یعنی دفاع از مجموعه‌ی حقوق انسانی. این را باید خوب هضم کنیم.

اعتقادمان این است که اگر ساختار فکری تشیّع را از اسلام بگیریم اسلام هیچی ندارد. ساختار فکری تشیّع هم ملازم با شخصیّت اهل‌بیت (علیهم السلام) است. یعنی اگر جهان بشریّت این شخصیّت‌ها را بشناسد اسلام حقیقی را شناخته؛ اگر اسلام حقیقی را بشناسد بحث انسان‌شناسی را هضم کرده و انسان‌شناسی یک بحثی است که همه‌ی بشریّت درگیرش‌ هستند. پس دفاع از مولا نیست، دفاع از شخص نیست، ما اگر از حضرت امیر (علیه السلام) حرف می‌زنیم دفاع از اسلام است. لذا گاهی برایتان نقل کردم آن شاعر سنّی خیلی قشنگ این شعر را گفته دیگر:

              لَإن قیل اسلامٌ و ما قیل حیدرٌ                         و ذلک قلبٌ لیس یَنبِضُهُ دمُ

(اگر بگوییم اسلام و نام مولا را نبریم اسلام بدون علی‌بن‌ابیطالب مثل کالبد بدون روح است.)

اگر از حضرت علی (علیه السلام) بحث می‌کنیم به خاطر این است که خود اهل‌سنّت در حدیث متواتر می‌نویسند که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

«علیٌ مع الحقّ و الحقُّ مع علی».

امروز یک انسان آزاده را در دنیا پیدا می‌کنید که به دنبال حقّ نباشد؟ پیغمبر این حقّ را در علی منحصر می‌کند و می‌گوید: «علیٌ مع الحقّ و الحقُّ مع علی».

اگر از مولا بحث می‌کنیم به خاطر این است که خود بزرگان اهل‌سنّت می‌نویسند:

«إن ولیتموها علیً وَجدتموه هادیاً مهدیاً یسلک بکم علی الطریق المستقیم»

اگر از علی بحث می‌کنیم به خاطر این است که پیغمبر هادی و مهدی بودن را منحصر در مولا کرده است. و آیا هیچ انسانی هست که بگوید من از راه هدایت گریزان هستم و نمی‌خواهم راه هدایت را داشته باشم؟

آن وقت جالب است بدانید گاهی حق به زبان خود مخالفین روشن می‌شود.

آلوسی بغدادی صاحب روحُ‌المعانی یک سنّی بسیار متعصّب است. کتاب روحُ‌المعانی او هم کتاب عجیبی است؛ در هر جای آن که توانسته به شیعه نیش زده؛ هر جا توانسته تلاش کرده شیعه را تنقیص کند. جلد 23 ام این کتاب ذیل آیه شریفه‌ی: «وقفوهم انهم مسئولون» را ببینید.

یکی از مسائلی که واقعاً دلالت بر حقّانیّت شیعه می‌کند همین است که خدا قلم‌های دشمنان سر‌سخت و متعصب این مکتب را یک جوری کرده که در بزنگاه‌های مطالب آمده‌اند همان حرفی را که شیعه باید خون جگر بخورد تا اثبات کند خودشان این حرف‌ها را گفته‌اند. به تعبیر آن شاعر وقتی خدا بخواهد هر فضیلت فراموش شده‌ای را مطرح کند از زبان حسود آن فضیلت را مطرح می‌کند؛ یعنی کسی که خودش حسادت به آن فضیلت دارد همان فرد را خدا وادار می‌کند که از قلم یا زبانش همین حرف تراوش کند و واقعاً چنین است.

ذیل آیه‌ی شریفه‌ی «وقفوهم انهم مسئولون» را نگاه کنید؛ اقوالی را نقل می‌کند در این که این چه مسأله‌ای است که در روز قیامت خداوند مردم را نگاه می‌دارد و می‌گوید: «وقفوهم انهم مسئولون» (مردم را نگاه دارید از آنها بپرسید.) عبارت آلوسی این است:

«و اولی هذه الأقوال أنَّ السؤال عن العقائد و الاعمال»

(اولای در بین اقوال این است که مردم را نگاه می‌دارند تا از عقائد و اعمال سؤال کنند.)

«و رأسُ ذلک لا اله الا الله»

(رأس این مسأله توحید است.)

تا این‌جا حرفی نیست. آن وقت ببینید از قلم ایشان چه تراوش می‌کند! می‌گوید:

«و مِن أجَلِّها ولایةُ علیٍّ کرّم الله وجه»

(از جلیل‌ترین و مهم‌ترین مطالبی که روز قیامت از انسان سؤال می‌شود

از ولایت مولا امیرمؤمنان علی (علیه الصلاة و السلام) است.)

آقای آلوسی؛ از ولایت علی (علیه السلام) سؤال می‌شود؟ از خود تو هم سؤال می‌کنند یا نه؟ خود تو آیا این مسأله را قبول داری یا قبول نداری؟ این حرف از آلوسی خیلی حرف عجیبی است.

 

شخصیّت امیرمؤمنان هم یک شخصیّت ممتازیست که اگر درست ترسیم کنیم لازم نیست طرف شیعه باشد، لازم نیست مسلمان باشد، لازم نیست دین داشته باشد یک ذرّه انسانیّت در وجودش باشد بلا‌شک و شبهه در مقابل این شخصیّت خاضع می‌شود.

دو نمونه

در طول تاریخ نمونه زیاد داریم:

شبلی شمیّل ادیب، پزشک و فیلسوف بزرگ لبنانی است. با این‌که از در یک خانواده‌ی مسیحی بوده ماتریالیست و ملحد است. وقتی به مولا می‌رسد می‌گوید:

«إنَّ علی بن ابیطالب عظیمُ العُظَماء، نسخةٌ مفردة لَم یَرَ له الشرق و الغربُ مسیلاً في العالم»

(در دنیا کسی مثل مولا را ندیده است.)

 

یا دکتر بولس سلامه‌، قاضیِ مسیحیِ اهل صیدای لبنان، انسان بسیار فاضل و پُر تألیفی است. کتابی دارد به نام «مَلحمةُ‌الغدیر» که مشتمل بر 3085 شعر است. ببینید این آدم مسیحی در اشعارش راجع به علی‌بن‌ابیطالب (علیه السلام) چه می‌گوید! همین آدم در کتاب دیگرش جمله‌ی خیلی جالبی دارد. او می‌گوید: خیلی‌ها می‌خواهند راجع به عظمت علی کتاب بنویسند؛ من به همه‌ی آن‌ها اعلام می‌کنم، عظمت مولا و صفات نفسانی مولا آن‌قدر زیاد است که هر کس بخواهد راجع به خصوصیّات نفسانی علی‌بن‌ابیطالب (علیه السلام) کتاب بنویسد مثل این است که آدمی در وسط روز دستش را دراز کند و بخواهد تمام ذرّات اشعه‌ی آفتاب را در دستش بگیرد. اگر کسی می‌تواند همچین کاری بکند راجع به عظمت مولا کتاب بنویسد.

آن وقت در پایانِ مَلحمةُ‌الغدیرش هم خطاب به مولا اشعار خیلی شیرینی دارد:

                    یا امیر الاسلام حسبیَ فخرا                    انَّنی منک مالعٌ اصغریّا

(ای امیر مسلمان‌ها همین بس است برای من که چشم و دلم پر از محبّت توست.)

شعر طولانی است در آخر می‌گوید:

یا سماء اشهدی و یا أرضُ قَرّی                فخذني إنّني ذکرتُ علیّا

(آسمان شاهد باشد، زمین فردای قیامت با استقرار شهادت بده که من مسیحی به یاد امیرمؤمنان (علیه الصلاة و السلام) بودم.)

 

افتخار می‌کنیم که اسوه و الگوی ما چنین شخصیّت‌هایی هستند. امیدوارم خداوند به همه‌ی ما توفیق بدهد که در راه این مکتب بیش از پیش تلاش کنیم.

و صلّی الله علی محمّد و آله الطاهرین