به آنچه می­دانید عمل کنید

 

بسم الله الرحمن الرحیم [1]

... یک نکته­ای که در مباحث اخلاقی بسیاری از دوستان با انگیزه به دنبال آن هستند، این است که ما یک استاد اخلاقی پیدا کنیم که مرتب به ما برنامه، دستور العمل و اذکاری بدهد که ما به تکامل اخلاقی برسیم.

جهت طرح این بحث اخلاقی

ببینید دوستان نکته‌ای را می­خواهم توضیح بدهم که یک مقدار مغفول عنه واقع شده است، و جهت طرح این نکته هم این است که هم بعضی از دوستان خیلی در این صراط و مسیر هستند که آیا شما کسی را می­شناسید؟ و هم یک جوّ رایجی شده است که بعد از اینکه بعضی از بزرگان فوت می­کنند بلافاصله یک گفته­هایی شروع می‌شود که فلان آقا برای تکامل فلان ذکر را گفته­اند و فلان مسأله را فرموده­اند؛ این مباحث خیلی فضاهای حوزه­ای و فضاهای تدین را در کشور فرا می­گیرد.

نکته­ی مغفول عنه

نکته­ای که مغفول عنه است و بسیاری از بزرگان که از نظر عملی به جایی رسیده­اند اُسُّ الاساس توصیه­هایشان همین نکته است که من عرض می­کنم و مرحوم آقای بهجت هم روی همین نکته تأکید داشتند و دستور مهم دینی ما هم هست که اهل بیت (علیهم السلام) فرموده­اند، این است که: 

«در وظایفتان به آنچه می­دانید عمل کنید

تا بعد آنچه را که نمی­دانید خداوند مسیری برای تعلیمش برای شما باز کند».

من به همه­ی دوستانی که به دنبال استاد اخلاق و سیر و سلوک و تکامل و اذکار و اوراد می­گردند عرض می­کنم دوستان، اولین مرحله­ و مهمترین مرحله که همه­ی ما در آن مشکل داریم و اگر این مرحله حل شد نوبت به مراحل بعدی می­رسد و الا اگر این مرحله حل نشد اگر بزرگترین عالم علم اخلاق عملی بیاید و اذکاری به شما بگوید و آنها را شما میلیونها بار هم تکرار کنید هیچ فائده­ای برای شما ندارد و تا این مرحله حل نشود انسان به هیچ جا نمی­رسد آن مرحله همین مرحله است که آنچه را که می­دانیم ابتدا به آن عمل کنیم.

بررسی و انجام وظیفه در سه زمینه

 لذا در سه زمینه باید دانسته­هایمان و منابعش را مرور کنیم و به آن عمل کنیم. اگر در این سه زمینه وظایفمان را انجام دادیم بعداً خود اهل بیت دستگیری می­کنند. مطمئن باشید اگر از این سه زمینه گذشتیم و در این سه زمینه وظایفمان آنچه را که می­دانیم انجام دادیم دیگر قاعده­ی لطف و عنایت خدا و رسول و اهل بیت (علیهم السلام) اقتضاء می­کند که آن کسی را که تو می­خواهی دستش را بگیرند و در خانه­ات بیاورند، دستش را ببرد و در خانه‌ات زنگ بزند و اگر در را باز نکردی التماس کند بگوید در را باز کن که با شما کار دارم و می­خواهم به شما دستور العمل بدهم.

این سه زمینه که باید وضعیتمان را بررسی کنیم:

1- سلوک شخصی 

2- سلوک خانوادگی

 3- سلوک اجتماعی

در این سه زمینه بحثهای بسیار زیادی وجود دارد.

از چه منبعی این عوامل سلوک را باید به دست بیاوریم و چگونه از آن استفاده کنیم؟

مهمترین منبع احادیث اهل بیت

دوستان مهمترین منبعی که در دسترس همه­ی ماست و می­توانیم از آن استفاده کنیم احادیث اهل بیت است.

 این روایاتی که می­خواهم بخوانم همه­اش از اصول کافی است که یا سنداً درست است و یا به خاطر قرائن مختلف وثوق به صدور داریم.

امام صادق علیه السلام در اصول کافی ج2ص186 بَابُ تَذَاكُرِ الْإِخْوَان‏ به مناسبتی عبارتی دارند.

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ يَزِيدَ بْنِ عَبْدِ الْمَلِكِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّه ِ(علیه السلام)

 « قَالَ تَزَاوَرُوا فَإِنَّ فِي زِيَارَتِكُمْ إِحْيَاءً لِقُلُوبِكُمْ وَ ذِكْراً لِأَحَادِيثِنَا وَ أَحَادِيثُنَا تُعَطِّفُ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ فَإِنْ أَخَذْتُمْ بِهَا رَشَدْتُمْ وَ نَجَوْتُمْ وَ إِنْ تَرَكْتُمُوهَا ضَلَلْتُمْ وَ هَلَكْتُمْ فَخُذُوا بِهَا وَ أَنَا بِنَجَاتِكُمْ زَعِيم».

شاه کلید مسأله اینجاست امام می­فرمایند فَخُذُوا بِهَا وَ أَنَا بِنَجَاتِكُمْ زَعِيم» اگر راه نجات می­خواهی به احادیث ما عمل کنید. احادیثی که در زمینه­ی سلوک شخصی و سلوک خانوادگی و سلوک اجتماعی وجود دارد به اینها عمل کنید. اگر به احادیث ما عمل کنید منِ امام صادق کفالت می­کنم و ضمانت می­کنم و تعهد می­کنم که شما به راه نجات برسید.

- ای آقا ما که یک کسی را پیدا نکردیم که به ما ذکری بگوید و دست ما را بگیرد و ما را به جایی برساند.

برادر عزیز کجا به آنچه می­دانستیم عمل کردیم؟ چرا در این مرحله هیچ وقت خودمان را محاسبه نکردیم؟ که حتماً به دنبال کسی می­گردیم که اهل چله نشینی باشد و بیاید دست ما را بگیرد بلافاصله یک ذکر به ما بگوید و ما را از زمین به آسمان برساند، اگر به این مفتی­ها بود که حالا همه اعرفُ العرفا شده بودند.

اول مشکل ما عمل نکردن به دانسته­ها

 مشکل ما نبود استاد اخلاق نیست بلکه مشکل اولی ما این است که به آنچه که می­دانیم که برگرفته­ی از روایت است عمل نمی­کنیم، آن وقت توقع داریم به جایی هم برسیم؟

فعلاً یک نگاه کوتاه به قسمت سوم که سلوک اجتماعی است داشته باشیم.

سؤال: آیا شما نسبت به بضاعتی که دارید نمی­توانید اصول کافی (جلد اول و جلد دوم) را بخوانید و سلوک اجتماعی یک انسان متدین را از روایات اهل بیت پیدا کنید و عمل کنید؟ نمی­توانیم این کار را انجام دهیم واقعاً؟ یا نه می­توانیم ولی انجام نمی­دهیم؟ آن وقت می­گوییم: که ای وای کسی پیدا نشد که دست ما را بگیرد. آنچه را می­دانستیم چه کار کردیم؟

30 حق در سلوک اجتماعی

حداقل 30 حق در سلوک اجتماعی از روایات اصول کافی استفاده می­شود که انسان مؤمن باید این 30 حق را رعایت کند.

حق رفع مشکل برادر دینی

یک حقش که یک دنیا مسأله در آن نهفته است: حق برآوردن حوائج اخوان است. ما خودمان را عرضه کنیم به این روایات و ببینیم چه کار کردیم و چه کار می­کنیم و بعد بگوییم چرا ترقی نمی­کنیم؟ خودمان جواب سؤال خودمان را می­گیریم.

  این همه روایت در این مورد داریم.

« من مشی فی قضاء حاجة اخیه ساعة فی لیل او نهار قضاها او لم یقضها کان خیراً من اعتکاف شهر»

امام صادق (علیه السلام) وقتی یک کسی نیازی داشت و می­توانستند انجام دهند «سارع فی قضاء حوائجه» به سرعت این کار را انجام می­دادند. «و قیل لما ذا هذه المسارعه» وقتی سؤال می­کردند که چرا به سرعت انجام می­دهید «قال اخشی ان یقوم بقضائها شخص غیری و احرم من الثواب» می­ترسم کسی دیگر این کار را انجام دهد و من از ثواب محروم شوم.

امام صادق (علیه السلام) در الكافي ج8ص102 خطاب به اصحاب و یاران و شعیان می­فرمایند:

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ أَبِي هَارُونَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ:

 «قَالَ لِنَفَرٍ عِنْدَهُ وَ أَنَا حَاضِرٌ مَا لَكُمْ تَسْتَخِفُّونَ بِنَا قَالَ فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ خُرَاسَانَ فَقَالَ مَعَاذٌ لِوَجْهِ اللَّهِ أَنْ نَسْتَخِفَّ بِكَ أَوْ بِشَيْ‏ءٍ مِنْ أَمْرِكَ فَقَالَ بَلَى إِنَّكَ أَحَدُ مَنِ اسْتَخَفَّ بِي فَقَالَ مَعَاذٌ لِوَجْهِ اللَّهِ أَنْ أَسْتَخِفَّ بِكَ فَقَالَ لَهُ وَيْحَكَ أَ وَ لَمْ تَسْمَعْ فُلَاناً وَ نَحْنُ بِقُرْبِ الْجُحْفَةِ وَ هُوَ يَقُولُ لَكَ احْمِلْنِي قَدْرَ مِيلٍ فَقَدْ وَ اللَّهِ أَعْيَيْتُ وَ اللَّهِ مَا رَفَعْتَ بِهِ رَأْساً وَ لَقَدِ اسْتَخْفَفْتَ بِهِ وَ مَنِ اسْتَخَفَّ بِمُؤْمِنٍ فِينَا اسْتَخَفَّ وَ ضَيَّعَ حُرْمَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل».

« مَا لَكُمْ تَسْتَخِفُّونَ بِنَا » چرا ما را استخفاف می­کنید و ما را خوار می­کنید؟ آن مرد بلند شد و گفت « مَعَاذٌ لِوَجْهِ اللَّهِ أَنْ نَسْتَخِفَّ بِكَ أَوْ بِشَيْ‏ءٍ مِنْ أَمْرِكَ» (خیلی سجاده آب کشید)

( بعضی موارد حرکت مستقیم صد در صد لازم و نافذ است از نظر اخلاقی) مگر می­شود ما به شما یا دستوری از شما استخفاف کنیم؟!

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: « بَلَى إِنَّكَ أَحَدُ مَنِ اسْتَخَفَّ بِي » مرد گفت من یابن رسول الله! من که دست و پای شما را می­بوسم؟! بعد امام صادق علیه السلام فرمودند: « َيْحَكَ أَ وَ لَمْ تَسْمَعْ فُلَاناً وَ نَحْنُ بِقُرْبِ الْجُحْفَةِ وَ هُوَ يَقُولُ لَكَ احْمِلْنِي قَدْرَ مِيلٍ فَقَدْ وَ اللَّهِ أَعْيَيْتُ».

نزدیک حجفه نبود که سوار مرکب شده بودی و شخصی پیاده می­رفت، یک نگاهی کرد و گفت خسته شدم به اندازه­ی یک میل من را پشت این مرکبت سوار کن. «وَ اللَّهِ مَا رَفَعْتَ بِهِ رَأْسا ً وَ لَقَدِ اسْتَخْفَفْتَ بِهِ وَ مَنِ اسْتَخَفَّ بِمُؤْمِنٍ فِينَا اسْتَخَفَّ وَ ضَيَّعَ حُرْمَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل». سرت را بلند نکردی ببینی چه می­گوید و به آن مرد استخفاف کردی.

از یکی از شاگردان بزرگ مرحوم آقای بهجت که صاحب تألیفات زیادی هستند شنیدم که گفتند مسافرت بودم  و مسافرتم طول کشید. مرحوم آقای بهجت احساس کرده بودند که همسر و فرزندان من ممکن است با این طولانی شدن سفر به سختی بیفتند مقداری برنج دستشان گرفته بودند. بعد از این طرف من منزل نیستم و خانواده­ام در منزل هست، شاید فی الجمله کراهتی استفاده شود که خودشان بروند، به خانماشان گفته بودند تو هم بیا با هم بریم، آمده بودند به نزدیک در منزل این آقا که رسیده بودند خودشان ایستاده بودند و این کیسه برنج را به خانمشان داده بودند و گفته بودند برو در منزل این آقا در بزن و این کیسه را بده و برگرد.

ما چقدر از این کارها کرده­ایم؟! شما یک پرونده باز کنید؛ چقدر کار از دست ما برای برادر دینی ما ساخته بوده که انجام نداده­ایم؟!

کی شده است من طلبه­ی مدرس فاضل شهرستانی با خودم فکر کنم و بگویم چند تا طلبه­ی غریب هم از شهر من آمده­اند قم، کسی نیست دست اینها را بگیرد. برای رضای خدا بروم درب منزل  و درب حجره­ی یکی دو تا از اینها و سلام و علیکی داشته باشم، احوالپرسی کنم و وضعیت درس و برنامه و کار اینها را بررسی کنم، یا نه من باید در منزل بنشینم و متوقع باشم اینها که آمده­اند، برای دست بوسی به خدمت ما مشرف بشوند.

دیگر می­مانیم! یعنی با این روحیه اگر اعرفُ العرفا بیاید و مؤثرترین وردی که دل سنگ را آب می­کند به من بدهد و بگوید هزار بار تکرار کن و من هزار و یک بار هم تکرار کنم به هیچ جا نمی­رسم.

لذا قبل از اینکه به آن موارد بپردازیم، ابتدا باید اینجاها را حل کنیم.

سلوک شخصی و سلوک خانوادگی و سلوک اجتماعی ما با برداشت از روایات چگونه است؟!

وضعیت خودمان را با نگاه به روایات نسبت به این سه مورد حل کنیم و هر کس این سه مورد را حل کرد مطمئن باشد آنجا که نیاز باشد خودشان یک کسی را سر راهش سبز می­کنند و در مسیرش می­آورند و می­گویند بیا دست این آقا را بگیر، این آقا ادامه­ی مسیر را دیگر نمی­تواند و تو کمکش کن.

توجه به دیگران

امام صادق علیه السلام در کافی ج2ص666 بَابُ حَقِّ الْجِوَار می­فرمایند:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَمِّهِ يَعْقُوبَ بْنِ سَالِمٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنِ الْكَاهِلِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) يَقُولُ:

 «إِنَّ يَعْقُوبَ (ع) لَمَّا ذَهَبَ مِنْهُ بِنْيَامِينُ نَادَى يَا رَبِّ أَ مَا تَرْحَمُنِي أَذْهَبْتَ عَيْنَيَّ وَ أَذْهَبْتَ ابْنَيَّ فَأَوْحَى اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَوْ أَمَتُّهُمَا لَأَحْيَيْتُهُمَا لَكَ حَتَّى أَجْمَعَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمَا وَ لَكِنْ تَذْكُرُ الشَّاةَ الَّتِي ذَبَحْتَهَا وَ شَوَيْتَهَا وَ أَكَلْتَ وَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ إِلَى جَانِبِكَ صَائِمٌ لَمْ تُنِلْهُ مِنْهَا شَيْئا».

 لحظه­ای که بنیامین رفت دیگر یعقوب همه­ی امیدش قطع شد، خطاب به خداوند فرمود خدایا دیگر به من رحم نمی­کنی. چشمانم که از دستم رفت، یوسف هم که رفته بود و بنیامین مانده بود که او هم رفت. خدا یا به من رحم نمی­کنی؛ انقطاع تمام.

«فَأَوْحَى اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَوْ أَمَتُّهُمَا لَأَحْيَيْتُهُمَا لَكَ حَتَّى أَجْمَعَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمَا» نگران نباش به وصال می­رسی، اما (این اما خیلی مهم است، آنها پیغمبرند و مراتبی دارند، اگر مشکلی برای آنها پیدا می­شود- اسمش را ترک اولی یا چیز دیگر می­گذارید- بعداً به آنها تفهیم می­شود چون مرتبه­ی بلندی دارند. حالا اینجا دیگر جایی است که خداوند مشکل یعقوب را بگوید همه­ی این مشکلات به این خاطر است «وَ لَكِنْ تَذْكُرُ الشَّاةَ الَّتِي ذَبَحْتَهَا وَ شَوَيْتَهَا وَ أَكَلْتَ وَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ إِلَى جَانِبِكَ صَائِمٌ لَمْ تُنِلْهُ مِنْهَا شَيْئا». یعقوب یادت می­آید که گوسفندی را گرفتید و ذبح کردید و با اهل و عیال خوردید و یک خانه­ای در نزدیک شما بودند و گرسنه بودند و چیزی نداشتند بخورند.

دوستان گاهی متأسفم این را عرض می­کنم، چقدر روایات در مورد صدقه داریم؟ و چقدر روایات داریم که صدقه «مما تحبون» باشد؟ مشکل خودمان را بفهمیم کجاست؟! ببینیم به اندازه­ی خودمان، امکاناتی که داریم، از این امکانات علمی و مالی و آبرویی خودمان چقدر صدقه­اش را کنار گذاشته‌ایم؟ در منبر روایاتش را چنان از حفظ و معنعن برای مردم می­خوانیم که مردم کیف می­کنند، ولی آقای طلبه در هر حدی از زندگی که هستیم نسبت به مال خودمان چقدر همان نگاهی که به مردم یاد می­دهیم خودمان به آن عمل کرده­ایم؟!

چقدر در همین حوزه از ما پایینتر هستند و چقدر از ما گرفتار هستند؟ نیستند واقعاً؟! چقدر در بین مردم از ما گرفتار هستند؟ نیستند؟! چقدر به وظایف مالی خودمان عمل کرده­ایم؟ و چقدر صدقه از «مما تحبون» داده­ایم؟

خاطره

یک کارمند کمیته امداد می­گفت فلان کوچه خانه­ی بعضی­ها که می­روم مطمئنم صندوق را که باز می­کنم پول نو و مرتب و جالب هست که سریع می­شمارم، ولی خانه­ی بعضی­ها که می­روم هر پول کهنه­ای که گوشه­ی آن قطع شده است و هیچ کس از انسان نمی­گیرد همان پول را گذاشته قربة الی الله صدقه داده است!

چرا کلاه سر خودمان می­گذاریم! سر خدا مگر می­شود کلاه گذاشت! اینها واقعاً صدقه است؟!

حکایت

بنده  همین الان حوزه­ی علمیه مشهد استادی را می­شناسم که آدم بسیار فاضل وارسته­ای است، زندگی­اش هم زندگی سطح متوسط است، خانوده­اش گله می­کردند و می­گفتند شهریه که می­آید دیگر شهریه نیست، خودمان هم به شدت گرفتاریم ولی می­بینیم شهریه نیست، ایشان می­گوید وقتی می­بینم طلبه­هایی هستند وضعیتشان اینگونه هست من نمی­توانم ببینم. همین الآن در همین موقعیت شده است چیزی را فروخته­اند برای اینکه زندگی روزمره­شان بگذرد.

کدام یک از ما این کارها را می­کنیم؟ دوستان اگر اینها را حل نکنیم کارمان با وِرد به جایی نمی­رسد. گوشهایمان را باز کنیم  و پنبه را از گوشمان در بیاوریم، اینها را باید حل کرد تا به جایی رسید. اگر اینها را حل نکنیم دنبال هر کسی بگردیم و هر جا برویم و هر گونه دستور العمل بگیریم ثمره و نتیجه­ای برای ما ندارد.



[1] این سخنان در تاریخ دوشنبه 4/3/1388 - 30/5/1430 در درس خارج فقه مطرح شده است.