۲نکته و ۲شبهه

 

نکته اوّل:

حسّاسیّت برخی از اهل سنّت در اخفاء حادثه‌ی عاشورا و عدم تحلیل آن برای چیست؟

 

راجع به حادثه‌ی عاشورا انسان کتب برخی از نویسندگان اهل سنّت را که مطالعه می‌کند حسّاسیّت بسیار عجیبی در اخفاء حادثه‌ی عاشورا و عدم تحلیل و برّرسی این حادثه و این‌که حادثه‌ی عاشورا باید مسکوت بماند در این نوشته‌های به الفاظ و شکل‌های گوناگون کاملاً به چشم می‌خورد.

 

بعضی‌ها مثل قرضاوی گاهی این‌جور اعتراض می‌کنند که: علی بن ابیطالب که جایگاه و شخصیّت و موقعیّتش بالاتر از امام حسین است. چرا شما در روز شهادت علی بن ابیطالب همچین بزرگداشت و  مراسمی را برگذار نمی‌کنید؟

 

بعضی دیگر مثل ابن تیمیّه به شدّت ناراحتند از این شعائر بزرگ شیعی، ناراحتی‌شان را این‌جور ابراز می‌کنند که می‌گوید: «لیس ما وَقَعَ مِن ذلک باعظم مِن قتل الانبیاء و قتل النبیِّ أعظمُ ذنباً و مصیبتاً.». (حادثه‌ی عاشورا بزرگ‌تر از قتل انبیاء که نیست، در طول تاریخ خیلی از پیغمبران را کشتند. و قتل یک پیغمبر هم گناهش و هم مصیبتش از شهادت امام حسین بیشتر است. چطور شما در قتل انبیاء همچین سر و صدا و شعائری ندارید ولی نسبت به جریان امام حسین که می‌رسد این‌جور شعائری دارید؟)

 

بعضی‌ها هم توجیه می‌کنند که چه کسی گفته یزید قاتل امام حسین بوده است؟ ابن زیاد از پیش خودش چنین کاری را انجام داده است. یزید به این قتل راضی نبوده است و نمی‌خواسته حضرت کشته شوند.

 

این حسّاسیّت‌های مختلف را باید تحلیل کرد. چرا؟ در حادثه‌ی عاشورا چه پیامی نهفته است که یک جمعی این‌قدر حسّاس‌اند که در رابطه با این حادثه خبری به گوش دیگران نرسد؟

این یک نکته که احتیاج به تحلیل دارد و باید آن را برّرسی کرد.

 

البته انصاف را رعایت کنیم، جمعی از بزرگان اهل سنّت هم هستند حادثه را تحلیل می‌کنند، نتیجه را می‌گیرند، حرکت ابا عبدالله الحسین را تقدیس می‌کنند، احیاء مراسم حضرت را ترویج می‌کنند:

مثل علائلی در کتاب گران‌سنگ خودش راجع به امام حسین صلوات الله و سلامه علیه.

برخی از اندیشمندان اهل سنّت کار را به جایی می‌رسانند که مثل احمد بن حنبل یزید را تکفیر می‌کنند و قائل به کفر یزید هستند.

تفتازانی در شرح مقاصد ج5 ص310 عبارات بسیار جالبی راجع به مصائب امام حسین و جواز لعن یزید دارد. ذیل آیه‌ی 22 سوره‌ی محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم): «فَهَل عَسَیتُم اِن تَوَلَّیتُم اََن تُفسِدوُا فِي الاَرضِ وَ تُقَطِّعُوا اَرحامَکُم» شما ذیل این آیه‌ی شریفه انظار برخی از اندیشمندان اهل سنّت را ببینید.

آلوسی در روح المعانیش ج26 ص73 مفصّل نقل می‌کند که عبدالله احمد حنبل از پدرش راجع به لعن یزید سؤال کرد. احمد حنبل گفت چطور می‌شود کسی را لعن نکرد که در قرآن خدا او را لعن کرده است؟ بعد پسر احمد حنبل می‌گوید من که هر چی قرآن را خواندم جایی لعن یزید ندیدم. پدرش آیه را می‌خواند بعد می‌گوید: «و أیُّ فسادٍ و قطیعةٍ أشد ممّا فعلَه یزید؟» (چه فسادی بالاتر و چه قطع رحمی شدیدتر از آن چه که یزید او را انجام داد؟) آلوسی تعبیر می‌کند:«و قد جَزَمَ بکفره و صرَّحَ بلعنه جماعةٌ من العلماء.». اسامی‌شان را می‌آورد که آن‌جا مراجعه می‌کنید.

حتّی از این بالاتر کتاب «الضوءُ اللامع في اعلام قرن تاسع» از الحافظ سخاوی را ببینید در ج4 در شرح حال ابن خلدون، از ابن حجر نقل می‌کند، او از استادش ابو الحسن هیثمی نقل می‌کند. می‌گوید استاد من ابن خلدون را مذمّت و بسیار نکوهش می‌کرد. ابن حجر می‌گوید: از استادم پرسیدم چرا ابن خلدون را این‌قدر نکوهش می‌کنی؟ گفت: «بلغنی أنَّهُ ذَکَرَ حسین بن علی في تاریخه و قال قُتِلَ بسیف جدّه» (گفت: علّتی که من ابن خلدون را مذمّت می‌کنم این است که شنیده‌ام در تاریخش نوشته حسین بن علی با شمشیر جدّش کشته شد. یعنی کشتن امام حسین مشروع بود.) «فلمّا نَطَقَ شیخنا بهذه اللفظه اردفها بلعن ابن خلدون و سبّه فهو یبکی.» (وقتی این جمله را نقل می‌کرد استادمان بعد از این‌که این جمله را از ابن خلدون می‌آورد بلافاصله ردیفش می‌کرد با لعن و سبّ ابن خلدون و گریه می‌کرد.)

ما داشته ایم علماء اهل سنّتی که انصاف را در قضیّه رعایت کرده اند. امّا جمعی از این‌ها به شدّت نسبت به این حادثه حسّاس‌اند. چرایش را إن‌شاءالله در یک جلسه‌ای به تفصیل من برّرسی می‌کنم. در زوایای کلمات خودشان آمده که چرا حسّاس‌اند. آن چرا خیلی لطیف است که در یک فرصتی آن را برّرسی می‌کنیم که وجه حسّاسیّتشان روشن بشود.

 

نکته دوم:

نباید در دام سلفیّه افتاد تحلیل درست حادثه‌ی عاشورا بالاتر از هر چیز

 

امّا ما که این‌قدر به حادثه‌ی عاشورا اهمّیّت می‌دهیم  این‌جا نباید در دام سلفیّه افتاد. همان اوّل برویم بگوییم آقا شبهات را دفع کنید. یکی یکی جواز بکاء بر امام حسین، پیغمبر گریه کرده، کی گریه کرده، .... این‌ها بحث‌های بسیار مهمی است و در جای خودش می‌رسیم تک تک این‌ها مورد برّرسی قرار می‌گیرد، دو نکته هم در همین جلسه نسبت به این بحث عرض می‌کنم. ولی فراتر از این‌ها و بالاتر از این‌ها تحلیل درست حادثه‌ی عاشوراست.

این نکته‌ی بسیار مهمّی است که علّت این‌که حادثه‌ی عاشورا مهم است، علّت این‌که در مصیبت پیغمبر و امیرمؤمنان و سایرین این‌جور حماسه ایجاد نمی‌شود این نیست که امام حسین معاذ الله از پیغمبر بزرگ‌تر است، از حضرت امیر مقامش بیشتر است. این‌ها بساطت فکر این‌هاست که این‌جور فکر می‌کنند. علّتش عظمت این حادثه است با همه ی خصوصیّاتش.

از طرفی باید تحلیل کرد  که تمام دستورات انسانی اسلام در یک فئه‌ی قلیله در حادثه‌ی عاشورا مجسّم شده است و از طرف دیگر این‌ همه حوادثی که در روز عاشورا ایجاد شد نه برای پیغمبر ایجاد شد نه برای امیرمؤمنان و نه برای هیچ یک از ائمّه و بزرگان دین.

این وضعیّتی که خود حضرت کشته بشود،

جوان‌ها کشته بشوند،

طفل شیرخوار کشته بشود

بعد عصاره‌ی اولی الرحم که این همه در اسلام تأکید شده این فاجعه بر سر این‌ها بیاید

بعد زن و بچه‌ها اسیر بشوند،

حادثه‌ی اسارت

مجموعه‌ی این حادثه که عظمت اسلام و حامیان اصلی اسلام را نشان می‌دهد نه برای پیغمبر اتّفاق افتاد نه برای امیرمؤمنان علی (علیها الصلاةُ و السلام).

و اگر از این حادثه درست استفاده بشود یکی از نکات قوّت بسیار بزرگ دین اسلام است. لذا شما ببینید رهبران جهان، متفکّرین جهان نگاه‌شان به حادثه‌ی عاشورا چه‌جوری است؟

 

مهاتما گاندی کیه؟ چه شخصیّتی است؟ چه حرکتی را در دنیا سازماندهی کرده؟ چه‌جور با استعمار مقابله کرد؟ آن وقت خودش تصریح نمی‌کند که: من آن‌چه دارم از عاشورای حسین بن علی و امام حسین است؟ هر چه الهام گرفتم از حادثه‌ی عاشورا الهام گرفتم؟

 

آنتوان بارا نویسنده‌ی مسیحی کتاب بسیار زیبایی دارد، حتماً بخوانید این کتاب را، «الحسین في الفکر المسیحی» کتابی که الآن در کویت و عربستان و بسیاری از کشورهای منطقه ورودش ممنوع است، چون یک بمب اتم است این کتاب. چه‌قدر قشنگ حادثه‌ی عاشورا را این مسیحی تحلیل می‌کند! در ص72 کتابش از یک قسّیس مسیحی نقل می‌کند، ببینید عظمت حادثه‌ی عاشورا این است، خودش مسیحی از یک قسّیس مسیحی نقل:

«لو کان الحسینُ لنا» (اگر ما مسیحی‌ها امام حسین می‌داشتیم) «لَرفعنا له في کلّ بلدٍ بیرقا و لَنَصَبنا له في کلّ قریةٍ مِنبرا و لدعونا الناسَ الی المسیحیّة بسم الحسین.» (در هر شهری پرچمی نصب می‌کردیم، در هر روستایی منبری می‌گذاشتیم و به نام حسین مردم را به مسیحیّت دعوت می‌کردیم.)

 

یک سؤال

آیا اشکال دارد امروز شیعه بیرقی برافرازد و به نام امام حسین مردم را به اسلام دعوت کند؟

 

پس اول حادثه ی عاشورا را تحلیل می کنیم بعد شبهات را هم در جای خود پاسخ می دهیم.

که همین جا من دو نکته‌ی بسیار کوتاه از این بحث را اشاره می‌کنم:

 

نکته‌ی اوّل: چرا این همه گریه می‌کنید؟

آقا چرا این همه سال بر مصیبت امام حسین گریه می‌کنید مصیبت تمام شد رفت؟

جواب:

من گاهی از این دیدگاه جواب می‌دهم و می‌گویم در مباحث اصولیتان می‌گویید عمل صحابی حجّت است؛ حتّی پا را فراتر می‌گذارید می‌گویید عمل صحابی ناسخ قول پیغمبر است. کتب اصولی و فقهی تسنّن را ببینید. در کتاب النکاح ببینید روایت نقل می‌کنند از عایشه که پیغمبر فرمود: «أی امرئةٍ نکَحَت نفسَها بغیر إذن ولیّها و نکاحها باطل.». بعد می‌آیند می‌گویند این‌جا در مقابل روایتی که خود عایشه نقل کرده عمل عایشه را داریم که عایشه چه کرد؟ «زَوَّجَت بنت اخیها حفصه بنتُ عبد الرحمن بن ابی‌بکر و کان اخوها عبد الرحمن غائباً في الشام.» عایشه خود بدون اذن ولی دختر برادرش او را به عقد کسی در آورد. می‌گویید عمل صحابی حجّت است به حدّی که ناسخ قول پیغمبر است. معلوم می‌شود آن روایت پیغمبر نسخ شده است.

اصول سرخسی را ببینید، کشف الاسرار نسفی را ببینید، کتاب‌های مختلف تسنّن را ببینید. عمل صحابی حجّت است؟ این درست است؟ بسیار خوب. حالا کتب خودتان را ببینید.

ابن عبّاس جزء صحابه هست یا نیست؟

یکی از بزرگترین اصحاب پیغمبر هست یا نیست؟

حبرُ الامة هست یا نیست؟

در شرح حالش نمی‌نویسید که بعد از حادثه‌ی عاشورا سال‌ها آن‌چنان بر امام حسین گریه کرد تا کور شد؟

عمل صحابه حجّت است؟

آن‌چنان بر امام حسین گریه کرد تا کور شد.

سبط ابن جوزی در تذکرةُ الخواص ص152 و بسیاری دیگر از آقایان می‌نویسند.

ابن عبّاس نمی‌دانست که مصیبت پیغمبر اعظم است؟

ابن عبّاس نمی‌دانست علی بن ابیطالب اعظم است؟

خصوصیّات این حادثه بود که به خاطر این حادثه آن‌قدر عزا را ادامه داد و گریه کرد تا چشمش کور شد.

 

نکته‌ی دوّم:

در کویت بودیم شبی رفتیم مجلسی که جمعی از آقایان اهل سنّت هم بودند.

یکی از علمائشان تا دید حالا یک طلبه‌ی شیعه‌ای آمده با سه چهار نفر مجلس را به دست گرفت.

آقا گفت، گفت، گفت تا آخرش رساند به تربت امام حسین.

نسبت به شفاء تربت امام حسین خیلی حرف زد. از جمله گفت ببینید می‌گویند شفاء در تربت امام حسین است. قرآن می‌گوید: «و إن یمسسکَ الله و بضُرٍ فلاکاشفَ له الّا هو» فقط خود خدا. این‌ها می‌گویند تربت امام حسین. «و اذا مَرِضتُ فهو یَشفین» فقط خدا شفاء می‌دهد. این‌ها می گویند شفاء در تربت امام حسین است.

آقا گفت و گفت.

حرف‌هایش را که زد خیلی آرام من از یک گوشه گفتم: اجازه می‌فرمایید یک چند دقیقه‌ای هم بنده صحبت بکنم؟

گفت: بفرمایید.

خوب اوّلاً که گفتم ادبُ الضیافة اقتضاء نمی‌کرد شما این حرف‌ها را بزنید. حدّاقل ما میهمان شما بودیم. در این جمع ادبُ الضیافة اقتضاء می‌کرد حدّاقل یک خورده آرام‌تر به عنوان یک سؤال از ما مطرح کنید که آقا آیا همچین مطلبی دارید؟ و اگر دارید جوابش چیست؟ شما ادبُ الضیافة را رعایت نکردی با این‌که عرب بودی. امّا من نمی‌خواهم مقابله به مثل بکنم فقط من دو سه نکته به شما عرض می‌کنم.

گفتم آقای عالم!!! شما که به صحیح بخاری معتقدید، آن را اصح کتب بعد از کتاب الله می‌دانید در کتاب بدأ الخلق، کتاب خلق الزباب مگر حدیث از پیغمبر نقل نمی‌کنید که حضرت فرمود اگر یک مگس تو لیوان آب افتاد این مگس را خوب تو آب قوطه‌ور کنید بعد هم آن آب را بیاشامید چون در بال مگس شفاء است؟

بال مگس دواء و شفاء دَرِش هست؟

گفتم شیخ عیبی دارد، شما معتقدید در بال مگس شفاست که عقلاء عالم از این حرف بی‌زارند ما میگوییم خدا شفاء را در تربت امام حسین قرار داده است؟

مگر قرآن نمی‌گوید نسبت به عسل «فیه شفاءٌ للناس»؟ خوب اگر کسی عسل را بیاورد بخورد به عنوان این‌که شفاء است این شرک پیدا کرده «و اذا مَرِضتُ فهو یشفین»؟

مگر در عرض خداست؟

این‌ها در طول ذات مقدّس حقّ است.

بعد گفتم آقا شیخ دقّت کن. پیغمبر زیاد خبر دادند از شهادت افراد. ده‌ها مورد در کتب تاریخ خودتان داریم پیغمبر خبر دادند حضرت امیر شهید می‌شود، عمّار شهید می‌شود، کی شهید می‌شود، کی‌شهید می‌شود آیا یک مورد غیر از امام حسین وجود دارد که حضرت اخبار از شهادت بدهند و عطف توجّه به تربتش داشته باشند؟

این یعنی چه؟

خوب ببینید کتب خودتان را.

روایت نقل می‌کند طبرانی، مسند احمد، هیثمی می‌گوید: «رجاله کلّه ثقات». حضرت امیر در مسیر صفّین می‌رفتند نزدیک نینوا شطّ فرات رسیدند. یک مرتبه آه کشیدند فرمودند: «اِصبِر اباعبدالله، اِصبِر اباعبدالله» راوی می‌گوید من تعجّب کردم. به حضرت عرض کردم: «ماذا اباعبدالله؟» اباعبدالله‌ای نیست، یعنی چه؟ «اِصبِر اباعبدالله» چیه فرمودید؟ بعد حضرت امیر فرمودند: «دخلتُ علی النبیّ ذات یومٍ و عَیناه تَفیضان» رفتم خدمت حضرت رسول «و عیناه تَفیضان». «فَیَضان» در زبان عرب یعنی «الدمعُ کثیرا» دیدم به شدّت حضرت دارند گریه می‌کنند. «قُلتُ یا نبیّ الله أغضِبَکَ أحد؟» فردی شما را به غضب آورده؟ حضرت فرمودند نه یا علی. «قامَ مِن عندی جبرئیل مِن قبل.» الآن جبرئیل این‌جا بود. «فحدّثنی أنَّ الحسین یُقتلُ بشطّ الفرات» بعد ذیل روایت این است جبرئیل به پیغمبر عرض کرد: «هل لک أن اَشُمَّکُ مِن تُربته» می‌خوای تربتی که امام حسین در آن تربت کشته می‌شود بیاورم شما استشمام کنی. پیغمبر فرمودند: بله. «فَقَبَضَ قَبضةً» جبرئیل دست برد یک مقدار خاک آورد گفت این خاک تربت امام حسین است. و ده‌ها روایت دیگر.

گفتم آقا شیخ یک مورد دیگر داری، پیغمبر ده‌ها مورد خبر دادند از شهداء، بعد هم فرموده‌ باشند «اشُمُّ تربته»؟ بیاورید از خاکی که عمّار یاسر آن‌جا کشته می‌شود «لِکَ یَشُومَ تُربَتَه»؟ همچین چیزهایی دارید؟ یک مورد دیگر ندارید. پیغمبر که کار لغو انجام نمی‌دهد. یعنی چه؟ چرا پیغمبر خاک تربت امام حسین را بر طبق اسناد موثّق به ام سلمه می‌دهد می‌گوید تو یک شیشه حفظش بکن؟

گفتم اگر ما متابعت از پیغمبر می‌کنیم «نَشُمُّ تربت الحسین» طبق روایات معتبره‌ی عندنا که فوق تواتراست شفاء را در تربت امام حسین می‌دانیم ما را باید متّهم به شرک بکنید؟ ...