رمز موفقیت

زهد و بی توجهی به دنیا

 

از فقیه­ی می­شود اطاعت کرد که مخالف با هوای نفسش باشد، مطیع امر مولایش باشد، تکالُب بر حُطام دنیا نداشته باشد، یعنی جیفه­ی دنیا پیش چشمش ارزشی نداشته باشد، دنیا محبوب او نباشد. از چنین عالمی می­شود حمایت کرد، از چنین عالمی می­شود تقلید کرد و از چنین عالمی می­شود ترویج کرد.

زندگانی تک تک علماء شیعه، که امروز نوشته­ها و کتاب­هایشان در دست ماست، را نگاه کنید، خواهید دید بی­خود این­ها بزرگ نشده­اند. بی­خود امروز کتاب­هایشان دست به دست نمی­گردد. بی­خود امروز در رأس فقهاء شیعه به عنوان مجتهد و عالم مطرح نشده­اند. تمام این ملاک­ها را داشته­اند که به این­جا رسیده­اند، والّا سیره­ی مستمره­ی شیعه است، هرعالم، هر قدر که به مراحل بالای علمی نزدیک­تر شود اگر این صفات را نداشته باشد در بین مردم به عنوان یک فرد مطلوب جا نمی­افتد و آخرُالامر رسوا می­شود.

شما زندگانی استادُ الکُلّ، مجسمه­ی قُدس و معنویّت و تقوا، مرحوم شیخ مرتضی انصاری، صاحب کتاب رسائل، را مطالعه کنید. انسان بُهت و حیرتش می­زند. زندگانی شخصی ایشان چه جور بوده؟ در مقابل اموال عمومی ایشان چگونه برخورد می­کردند؟ زندگانی دنیایی­شان چطور بوده؟ انسان تعجّب می­کند.

گاهی وقتی زندگانی حضرت امیر و ائمّه­ی معصومین (علیهم السلام) گفته می­شود بعضی­ها می­گویند آقا ماها نمی­توانیم آن جوری باشیم. آن جوری نمی­توانیم باشیم، ولی شیخ مرتضیِ انصاری­ها که معصوم نبودند، حضرت امام امّت (قدس الله روحه الزکیة)، این­ها که معصوم نبودند. مثل این­ها که می­توانیم زندگی کنیم.

مرحوم شیخ انصاری چه جور زندگی می­کردند؟

 در شرح حالشان یک مطالب عجیب وغریبی نوشته­اند که واقعاً برای همه­ی ما درس است. در وقتی که ایشان مرجعیّت عامّه­ی شیعه را داشتند، سالی حدّاقل 200 هزار تومان آن وقت، که امروز اگر حساب کنیم قریب 200 میلیون تومان می­شود، یعنی اینقدر ارزش داشت. سالی قریب به 200 میلیون تومان به یک عالم وجوهات شرعیّه می­رسیده. آن وقت زندگانی شخصی خودش چه جور بود؟ در مقابل دوستان خودش چه جور برخورد می­کرد؟

این را افراد معتبر نوشته­اند، مادر شیخ انصاری می­آید به ایشان می­گوید: زندگی برادر بزرگ شما [شیخ منصور انصاری] به شدّت مشکل و قرین رنج و بدبختی است. چرا یک مقدار از این وجوه شرعیّه­ای که دستتان هست به ایشان بیشتر نمی­دهید؟

کلید بیتُ المال را به دست مادرش می­دهد و می­گوید: مادر، فردای قیامت حساب سختی در پیش است، اگر شما می­توانید در آن روز جواب خدا را بدهید این کلید دست شما، بروید و هر چه پول می­خواهید بردارید و به برادرم بدهید. من که نمی­توانم جواب خدا را بدهم. پیش چشم من همه­ی فقرا مثل دندانه­های شانه مساویند. من نمی­توانم به برادر خودم بیشتر از آن فقیر دیگر بدهم.

 یا نوشته­اند خانم ایشان به ایشان می­گوید: این رخت خواب­های گوشه­ی خانه کهنه و قدیمی است، افراد مختلف می­آیند رخت خواب­ها را می­بینند بد است. مقداری پول بدهید تا یک چادر شب بخرم روی این رخت خواب­ها بیندازیم. ایشان می­فرمایند: این اسراف است. من نمی­توانم از وجوه شرعیّه به شما بدهم چادر شب بخرید روی این رخت خواب­ها بیندازید. هر چه اصرار می­کند شیخ برای خرید چادر شب پول نمی­دهند. هر روز به اندازه­ی خرید سه سیر گوشت مرحوم شیخ پول می­دادند تا برای خانه گوشت بخرند. این خانم می­رود روزی دو سیر و نیم گوشت می­خرد و پول نیم سیر دیگر را پس­انداز می­کند. بعد از مدتی با پول­هایی که جمع می­کند یک چادر شب می­خرد. مرحوم شیخ از درس می­آید. نگاه می­کنند می­بینند چادر شب نو روی رخت خواب­ها انداخته شده است. خانم را صدا می­زنند. این چادر شب را کجا خریدید؟ من که پولی به شما ندادم! خانم می­گوید: نه؛ پول از جایی رسید. مرحوم شیخ اصرار می­کنند از کجا رسیده؟ خانم می­گوید: بله؛ من از پولی که برای سه سیر گوشت به من می­دادید روزی دو سیر و نیم گوشت می­خریدم و پول نیم سیر دیگر را کنار می­گذاشتم. با آن پول این چادر شب را خریدم. مرحوم شیخ گریه می­کنند. بعد می­فرمایند: وای بر من! من حساب کرده بودم، خیال می­کردم حدّاقل غذایی که ما می­توانیم بخوریم سه سیر گوشت است. حالا فهمیدم با دو سیر و نیم گوشت هم خانه­ی ما اداره می­شد. بعد دستور می­دهند می­فرمایند از این به بعد روزی دو سیر و نیم گوشت بگیرید، چادر شب را هم ببرید پس بدهید.

این برخورد یک عالم و زندگی یک عالم که تکالُب بر حُطام ندارد، دنیا برایش ارزش ندارد. آن وقت بی­خود نیست این کتاب [رسائل] سال­های سال دست به دست می­گردد. علماء، فقهاء، مجتهدین به سرحدّ اجتهاد که می­رسند، مبنای کار، کتاب رسائل و نظریات شیخ انصاری قرار می­گیرد. این­ها بی­جهت به این­جا نرسیده­اند.

 یا آن عالم دیگر نقل می­کند، می­گوید: خانم شیخ انصاری رفتند پیش یک عالم از علماء نجف. گفتند: مرحوم شیخ با وجود این همه اموالی که دستشان هست معیشت را بر ما سخت می­گیرد، پول کم می­دهد، زندگی­مان سخت است، مشکل است. شما یک چیزی به ایشان بگویید. این عالم می­آید منزل مرحوم شیخ انصاری و با او صحبت می­کند که آقا اینطور که نمی­شود، این پول دست شماست. زن و بچه باید زنده بمانند، زندگی کنند. حرف­هایش را می­زند. مرحوم شیخ هیچی نمی­گویند. روزی که خانمشان لباس می­شست به او می­گویند که این لباس­ها را که شستی آن آب­های چرک را دور نریز و بیار پیش من. خانم بعد از شستن لباس­ها آب­های چرک را جمع می­کند در ظرفی و می­آورد خدمت مرحوم شیخ. مرحوم شیخ می­فرمایند: این­ها را بردار و بنوش. می­گوید: آقا آدم از نگاه کردن به این­ها بدش می­آید آنگاه شما می­فرمایید بردارم بنوشم؟ ایشان می­فرمایند: نگاه من به تمام این پول­هایی که نزد من است مثل این آب­های چرک است، یعنی دلم نمی­خواهد حتّی به آن­ها نگاه کنم. وقتی می­گویید: پول بیشتر بده به ما، مثل این است که من بخواهم از این آب­های چرک بنوشم. چطور شما دلت نمی­آید از این آب­های چرکی بیاشامی؟ این پول­هایی که دستم من هست این­جوری است.

اگر عالمی به آن درجه رسید، خودش را از ابتدای کار یک جوری تربیت کرد، زندگی خانوادگیش را به شکلی پیش ببرد که این­جور دیدگاهی نسبت به مال دنیا داشته باشد، به جایی می­رسد. اگر به این شکل نباشد یقین بدانید علم هم ارزش ندارد، یعنی به هر پایه­ی علمی­ای که برسید در مقابل دنیا می­لغزید، ولو مجتهد بشوید، ولو مرجع تقلید بشوید. با یک حرکت می­روید به سمت دیگران و بعد فاجعه برای خودمان و برای مردم درست می­کنیم.

زندگانی بزرگان دینی را مطالعه کردن، بزرگان متقدّم، بزرگان متأخّرین، زندگانی شخصی حضرت امام (قدس سره) را به دقّت مطالعه کنید، خیلی خیلی درس برای ماها دارد.

واقعاً از خدا می­خواهیم که خدا به ما توفیق بدهد که تا حدّی در راه آن­ها قدم برداریم. [1]

...............پاورقی: ....................................

[1] این مباحث توسط استاد معظم حضرت آیت الله حاج شیخ جواد مروی (حفظه الله تعالی)

در تاریخ 10/2/1370 ه.ش در بحث رسائل بیان گردیده است.

بازگشت به صفحه اصلی